ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
"حسین منزوی"
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند
"علی رضا بدیع"
ای نی محزون کجایی؟ سوختیم
تیره شد آیینهای کافروختیم
آه از آن آتش که ما در خود زدیم
دود سرگردان بی سامان شدیم
راندگان دل نهاده با وطن
ماندگان غربت طاقت شکن
باغ این آیینه بی برگ و نواست
آن بهارانگیز گل گستر کجاست
سینه میجوشد ز درد بی زبان
ای نوای بی نوا، نی را بخوان!
نی حدیث حسرت و حرمان ماست
نی دوای در بیدرمان ماست
نی خبر دارد از آن باران که ریخت
آشیان لک لکی از هم گیسخت
نی خبر دارد از آن گم کرده جفت
آهوی کوهی که جز در خون نخفت
نی خبر دارد ز اشک پهلوان
دشنه در پهلوی سهراب جوان
نی خبر دارد از آن مردان مرد
خونشان گلگونه رخسار زرد
نی خبر درد ز درد اشتیاق
سینه های شرحه شرحه از فراق
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
"امیر هوشنگ ابتهاج"