دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

مسخ شده!

Image result for ‫اینجا کنار این صندلی خالی‬‎
اینجا 
کنار این صندلی خالی 
مردی خاکستری نشسته 
مرد ساده خوش باور 
از روی عادت
همیشه با دو بلیط
کنار صندلی خالی می نشیند
شاید کسی همسفرش شود 
 
اینجا 
مرد تاریخ مصرف گذشته ایست
که میخواهد خستگی همه راههای رفته
و همه آن فراز و فرودها را 
با کسی شریک شود 
اینجا مردیست که
روزی ذوق سفر داشت  
اینجا
 مردیست که هزاران بار راه خانه را طی کرده 
اینجا مردیست که از همه چیز گذشته
سرد و گرم چشیده 
با شقیقه های سفید 
با نگاهی بی امید 
مردیست که دنیا را گشته 
و گرد بودن زمین را فهمیده 
با صندلی خالی در کنارش 
به سفر میرود
با چشمانی خسته 
مردیست که ترک برداشته 
ذهنش پر است از عکسهای دو  نفره 
و بعد سه نفره 
چهار نفره 
کنار این صندلی خالی 
مردیست مچاله شده 
زیر فشار روزهای حجیم عمر رفته 
که کنار هر درخت 
پای هر کوه 
یا با غرش هر موج 
خاطره ایی ساخته
اینجا مردیست 
که در پیچ در پیچ زندگی 
گم شده 
جا مانده 
و ناامیدانه تکرار میکند 
آن درخت ها 
کوه ها
 و موج ها را  
اینجا 
مردیست که دوره میکند 
عکسهایی را که خود در آنها نیست 
اینجا مردیست که گذشته ها را شخم زده
تا خودش را پیدا کند 
لعنت به این بغض تلخ 
اینجا مردیست که بیرحمانه ترک شده 
کنار این صندلی خالی 
برای این مرد 
سفر 
‌چیزیست در حد  مرگ 

"کوروش فلاح نژاد" 

تمام نام های جهان باتوست

Image result for ‫بی هیچ نام می آیی‬‎
بی هیچ نام
می آیی
اما تمام نام های جهان باتوست
وقت غروب نامت
دلتنگی ست
وقتی شبانه چون روحی عریان می آیی
نام تو وسوسه است
زیر درخت سیب نامت
حواست
و چون به ناگزیر
با اولین نفس که سحر می زند
می گریزی
نام گریزناکت
رویاست

حسین منزوی

کاش جاى آینه اتاقت بودم

Image result for ‫کاش جای آینه اتاقت بودم‬‎

کاش جاى آینه اتاقت بودم تا تو را هر صبح و شام تمام قد می‌دیدم!

کاش دستم جاى دستگیره در اتاقت بود که به گرمی می‌فشردیش!کاش تنم جاى دیوارى بود که هر صبح تا رسیدن اتوبوست به آن تکیه می‌کنى!
کاش جاى قاب عکس کودکی‌ات بودم که هر بار با دیدنم لبخند بر چهره می‌آوردى!کاش جاى پیراهنت بودم که صبح تا عصر بدون آنکه از من خسته شوى در آغوشت مى گرفتم!کاش جاى پنجره اتاقت بودم که از دریچه چشمان من دنیا را می‌دیدى!کاش حنجره ام جاى آهنگ محبوبت بود که با آن سرخوشانه هم آواز مى شدى!کاش...کاش آنگاه که فرصت داشتم با اسم کوچکت صدایت می‌کردم...

در گوشت دوستت دارم را زمزمه می‌کردم...کاش عشق را ساده تر می‌گرفتم...کاش...

 

"ناشناس"

رودِ تنهاییِ من !

Image result for ‫رودِ تنهاییِ من تا ابدیت جاری است‬‎
رودِ تنهاییِ من !

رودِ تنهاییِ من تا ابدیت جاری است

رودِ تنهاییِ من ماضیِ استمراری است


زندگی مثل همین قصّه ی تنهایی من

اختیاری است که در ذاتِ خودش اِجباری است


دل که دل نیست، بلوری ست که از فرطِ غبار

مثل یک ظرفِ عتیقه تَهِ یک انباری است!



موشها ذهنِ مرا، روحِ مرا می کاوند!

چند وقتی ست میانِ تنِ من حفّاری است



درّه ها حاصلِ زخمی ست که از تنهایی

بر تنِ کوه فرود آمده، زخمش کاری است



گاه گِردِ سرِمن کُلّ ِ جهان می گردد

قصّه ی مبهمِ دیوانگی ام اَدواری است



غیر تنهایی بی واژه و گسترده ی من

هر چه در چشمِ جهان هست همه تکراری است…

****

گاه گاهی دلِ خود را به دلِ من بِسپار!

رودِ تنهاییِ من تا ابدیت جاری است…..


"دکتر یدالله گودرزی"

امید

Image result for ‫یک شب از دست کسی‬‎
یک شب از دست کسی
باده ای خواهم خورد
که مرا با خود تا آن سوی اسرار جهان خواهد برد
با من از هست به بود
با من از نور به تاریکی
از شعله به دود
با من از آوا تا خاموشی
دورتر شاید تا عمق فراموشی
راه خواهد پیمود
کی از آن سرمستی خواهم رست ؟
کی به همراهان خواهم پیوست ؟
من امیدی را در خود
بارور ساخته ام
تار و پودش را با عشق تو پرداخته ام
مثل تابیدن مهری در دل
مثل جوشیدن شعری از جان
مثل بالیدن عطری در گل
جریان خواهم یافت
مست از شوق تو از عمق فراموشی
راه خواهم افتاد
باز از ریشه به برگ
باز از بود به هست
باز از خاموشی تا فریاد
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین
گر مرا می جویی
سبزه ها را دریاب
با درختان بنشین
کی ؟ کجا ؟ آه نمی دانم
ای کدامین ساقی
ای کدامین شب
منتظر می مانم

فریدون مشیری