دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

زین پیشتر دل تو اینچنین نبود

Image result for ‫زین پیشتر دل تو این چنین نبود‬‎
زین پیشتر دل تو اینچنین نبود
بر دستهای نوازش ظنین نبود

در چارچوب نگاه دلم بجز
تصویر خوب تو ای نازنین نبود

می گفتی از همه تنهاترین منم
درد بزرگ تو آیا همین نبود؟ 

من با تو، با تو فقط همنشین شدم
با تو که هیچکسی همنشین نبود

من مثل هیزم خشکی شدم ولی
آن عشق کوچک تو آتشین نبود

تاتار بودی و تا اوج تاختی
قلب من امّا دیوارِ چین نبود..!

وا می گذاری ام ای بی وفا ولی
شرط رفاقت ماهردو این نبود… 

"یدالله گودرزی"

دوباره عزم کجا داری ای دل سفری ؟

Image result for whale island

سوار زورق بی بادبان در به دری

دوباره عزم کجا داری ای دل سفری ؟

تو را قرار همیشه است با سفر ، نه مگر

بگندد آب اگر با سکون کند سپری ؟

دل من ! آی ! حذر کن که بحر رام پسند

به صخره هات نکوبد به جرم خیره سری

چو رهسپار به دریای بی کرانه شوی

حذر ! که ره نزنندت فسون غول و پری

حذر کن که موج بلا ، در کمین نشسته تو را

که تخته بشکندت چون ز ورطه می گذری

به بوی خون چه به گردت زنند حلقه ی مرگ

چگونه می رهی از کام کوسه گان جری ؟

حذر کن از شب توفان و مه که گم نشوی

که جادُوان نبرندت ز ره به عشوه گری

حذر که زین نگذارد تو را به گُرده ی جان

دوالپای زمان ، باز هم به خبری

به جست و جوی کدامین جزیره خواهی رفت ؟

در این قلمرو از نام و از نشانه بری

جزیزه نیست نهنگی که خفته بر آب

به هوش باش ، فریب دوباره اش نخوری !


"حسین منزوی"

هزار گل اگرم هست ، هر هزار تویی

Image result for ‫هزار گل اگرم هست هر هزار تویی‬‎

هزار گل اگرم هست ، هر هزار تویی

گل اند اگر همه اینان ، همه بهار تویی

به گرد حسن تو هم ، این دویدگان نرسند

پیاده اند حریفان و شهسوار تویی

زلال چشمه ی جوشیده از دل سنگی

الا که آینه ی صبح بی غبار تویی

دلم هوای تو دارد ، هوای زمزمه ات

بخوان که جاری آواز جویبار تویی

به کار دوستی ات بی غشم ، بسنج مرا

به سنگ خویش که عالی ترین عیار تویی

سواد زیستن را ، ز نقش تذهیبت

به جلوه آر که خورشید زرنگار تویی

نه هر حریف شبانه ، نشان یاری داشت

بدان نشانه که من دانم و تو ، یار تویی

برای من ، تو زمانی ، نه روز و شب ، آری

که دیگران گذرانند و ماندگار تویی

تو جلوه ی ابدیت به لحظه می بخشی

که من هنوزم و در من همیشه وار تویی


"حسین منزوی"

بعد از تو تا همیشه ، این قصّه ناتمام است

Image result for ‫بعد از تو تا همیشه این قصه ناتمام است‬‎

بی عشق زیستن را ، جز نیستی چه نام است ؟

یعنی اگر نباشی ، کار دلم تمام است

با رفتن تو در دل سر باز می کند ، باز

آن زخم کهنه یی که در حال التیام است

وقتی تو رفته باشی ، کامل نمی شود عشق

بعد از تو تا همیشه ، این قصّه ناتمام است

از سینه بی تو شعری ، بیرون نیارم آورد

بعد از تو تا همیشه این تیغ در نیام است

از تازیانه نیز ، سر می کشد دل من

این توسنی که از تو با یک اشاره رام است

زیباتر از نگاهت نتوان سرود شعری

شعر تو ، شاعر من ! کامل ترین کلام است

وقتی تو رخ بپوشی در این شب مضاعف

هم ماه در محاق است ، هم مهر در ظلام است

خواهی رها کن این جا ، در نیمه راه ما را

من با تو عشقم امّا ، ای جان ! علی الدّوام است

آری تو و صفایت ! ای جان من فدایت

کز من به خاک پایت ، این آخرین سلام است

می نوشم و سلامم هم چون همیشه با توست

ور شو کرانم این بار ، جای شکر به جام است

"حسین منزوی"

یک دقیقه سکوت به احترام قلبی که بخاطرت می‌ایستد

Image result for ‫یک دقیقه سکوت به احترام قلبی که بخاطرت می‌ایستد‬‎
آن لحظه که قلبم می‌ایستد
به تو فکر می‌‌کنم
به لحظه‌ای که خبردار می‌‌شوی
حلقه‌های اشک در چشمانت
دستی‌ که بر سینه ات می‌‌فشاری
سری که بر شانه ی معشوقت می‌گذاری
چشمانم را می‌‌بندم
به چشمانِ تو فکر می‌‌کنم

چشمانت را می‌‌بندی
به آخرین بار
به آخرین نگاهِ من فکر می‌‌کنی‌
برای آخرین بار صدایت می‌‌زنم
میدانم
فرسنگ‌ها دور از من
سرت را بر می‌گردانی
می‌ ایستی
و یک دقیقه سکوت
به احترام قلبی که بخاطرت می‌ایستد

"نیکی فیروزکوهی"