دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

جزیره تنهائی من

Image result for جزیره تنهائی من

اگر از دریاهای دور

به جزیره تنهائی من
بازایی
ساعت و قطب نما را
در پایت

خواهم شکست
و زورق نمناک ترا
با هیزم پاروها
به آتش خواهم کشید
و فارغ از نگاه حسود ماهی ها
تنت را
با شیر گرم
شست و شو خواهم داد
ای نیمی از زن
و نیمی از ماهی
ای که فلس های تنت

لطیف تر از آواز زنبق هاست
وقتی که آبشار نقره یی گیسوان تو
بر عریانی پیکرت ف
ر
و
می ریزد
و چشمان مرطوب تو
یاد علف های باران خورده ماه اردیبهشت را
در خاطرم زنده می کند
با تو
خواهم گفت
عشق چیزی ست به عظمت ستاره
در سال های پیش از نجوم

"کیومرث منشی زاده"

هزار سال برآید همان نخستینی

Image result for هزار سال برآید همان نخستینی

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

غنیمت است چنین شب که دوستان بینی


به شرط آن که منت بنده وار در خدمت

بایستم تو خداوندوار بنشینی


میان ما و شما عهد در ازل رفته‌ست

هزار سال برآید همان نخستینی


چو صبرم از تو میسر نمی‌شود چه کنم

به خشم رفتم و باز آمدم به مسکینی


به حکم آن که مرا هیچ دوست چون تو به دست

نیاید و تو به از من هزار بگزینی


به رنگ و بوی بهار ای فقیر قانع باش

چو باغبان نگذارد که سیب و گل چینی


تفاوتی نکند گر ترش کنی ابرو

هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی


لگام بر سر شیران کند صلابت عشق

چنان کشد که شتر را مهار دربینی


ز نیکبختی سعدیست پای بند غمت

زهی کبوتر مقبل که صید شاهینی


مرا شکیب نمی‌باشد ای مسلمانان

ز روی خوب لکم دینکم ولی دینی

شعری تازه

محبوبِ من!
تصمیم گرفتم شعری تازه،
از روی چشمانت بنویسم
شعری که تاکنون مثل آن
نوشته نشده است،
شعری با واژه های طلایی
و جامه ای طلایی
و رشته ای طلایی،
وقتی سروده ام تمام شد
مردانی از جنس ابولهب آمدند
شعرم را دستگیر کرده،
و صندوق پستی را
با سُرب و شمع
پلمپ کردند!!

"نزار قبانی" ترجمه :دکتر یدالله گودرزی

هر آنچه می رسد از جانب شما خوب است


Image result for خدا بزرگ خدا مهربان خدا خوب است

خدا بزرگ،خدا مهربان،خدا خوب است

تو خوب هستی و من خوبم و هوا خوب است


دلم اگر چه شکسته اگر چه بیمار است

ولی به عشق تو چون هست مبتلا ،خوب است


مریض عشق تو هرگز شفا نمی خواهد

چرا که درد اگر بود بی دوا خوب است


مگو که "درد و بلایت به جان من بخورد"

به راه عشق اگر درد اگر بلا ،خوب است


خوشم به خنده،به اخم و گلایه ات زیرا،

هر آنچه می رسد از جانب شما خوب است

دو خصم داده به هم دست و این فگار یکی

Image result for نیم به هجر تو

دو خصم داده به هم دست و این فگار یکی

یکی تو دشمن جانیّ و روزگار یکی


به خون من دو زبردست، هم زبان شده اند

نگاه مست یکی، چشم میگسار یکی


دو فتنه گر به کمین دل رمیدهٔ ماست

کمند طره یکی، زلف تابدار یکی


یکی، دو کرده غمم را فریب وعدهٔ تو

بلای هجر یکی، درد انتظار یکی


نه در دلی و نه در دیدهٔ خراب مرا

ازین دو خانه، نیامد تو را به کار یکی


نیم به هجر تو تنها، دو همنشین دارم

دل شکسته یکی، جان بی قرار یکی


به عندلیب چمن نوبت فغان نرسد

حدیث جورت اگر گویم، از هزار یکی


کنون دو سلسله جنبان بود جنون مرا

خط عبیر شمیمت یکی، بهار یکی


خدنگ های تغافل خطا نمی گردد

ز شست غمزه ات، ای نازنین سوار، یکی


گدا و شاه به تنهایی از جهان رفتند

درین دیار، به یاری نشد دچار، یکی


به دهر، الفت و انصاف نیست یاران را

یکی حریف نشاط است و سوگوار، یکی


زگرد حادثه میدان روزگار پر است

خدا کند که برآید ازین غبار، یکی


ز بزم وصل، حزین این قدر خبر دارم

که بیخودانه، سرم داشت درکنار، یکی


"حزین لاهیجی"