دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم


Image result for ‫می مخور با همه کس‬‎

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر

سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم

طره را تاب مده تا ندهی بر بادم

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم

غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم

قد برافراز که از سرو کنی آزادم

شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را

یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه

شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس

تا به خاک در آصف نرسد فریادم

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی

من از آن روز که دربند توام آزادم

همراه خود نسیم صبا می برد مرا

Image result for ‫همراه خود نسیم صبا میبرد مرا‬‎

همراه خود نسیم صبا می برد مرا

یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟

سوی دیار صبح رود کاروان شب

باد فنا به ملک بقا می برد مرا

با بال شوق ذره به خورشید می رسد

پرواز دل به سوی خدا می برد مرا

گفتم که بوی عشق که را می برد ز خویش؟

مستانه گفت دل که مرا می برد مرا

برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی

یک بوسه نسیم ز جا می برد مرا

باران خیال توست

Image result for ‫باران خیال توست‬‎

باران

خیال توست

می آید، شدید می شود،

صورتم را خیس می کند ...

باران؛

آمدن توست

همه را عاشق می کند ...

باران؛

نگاه توست

زیرش که باشی تب می کنی ...

باران؛

پیراهن توست

بویش تا مدت ها همه را دیوانه می کند ...

باران؛

داغ توست

سیگار می خواهد...

باران...

بگذریم ...

باران گریه ی من که نیست

بند می آید...

 

"سجاد شهیدی"

ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ

Image result for ‫ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ‬‎
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ
کسی را ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﻟﻌﻨﺘﯽ
ﺁﻏﻮﺷﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻭ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﺴﺘگی ام ﺑﮕﺸﺎﯾﺪ ؛
ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻮﯾﺪ ﻭ ﻫﯿﭻ ﻧﭙﺮﺳﺪ
ﻓﻘﻂ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﺗﺎ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭا
ﺭﻭﺯهایی ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻍ می گوﯾﺪ ،
روزهایی که تنها می شوم!
ﺭﻭﺯهایی ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ ،
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ،
ﺭﻭﺯهایی ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !

"آرمان پویان"

شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم

Image result for ‫شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم‬‎

شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم

خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم

آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی

جامه تقویی که من در همه عمر بافتم

بر دل من زبس که جا تنگ شد از جدائیت

بی تو به دست خویشتن سینهٔ خود شکافتم

از تف آتش غمم صدره اگر چه تافتی

آینه‌سان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم

یک ره از او نشد مرا کار دل حزین روا

هاتف اگرچه عمرها در ره او شتافتم