دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

بدترین اتفاق در پاییز آن است که کسی برود

Image result for ‫بدترین اتفاق در پاییز آن است که کسی برود‬‎
بدترین اتفاق در پاییز آن است که کسی برود

رفتن های پاییز با رفتن های دیگر فرق می کند

رفتن های پاییز در سکوت انجام می شوند

رفتن های پاییز شوخی سرشان نمی شود

و زندگی این را به ما خوب یاد داده بود

آدم هایی که در پاییز می روند هرگز بر نمی گردند

حتی اگر برگردند ، دیگر آن آدم سابق نیستند

و این خاصیت پاییز است که همه چیز را تغییر می دهد

کوچه ها را 

خیابان ها را 

پنجره ها را 

خاطره ها را

درخت ها را

و بیشتر از همه ، آدم ها را 

"بابک زمانی"

گرداگردت را رویا فراگرفته است

Image result for ‫گرداگردت را رویا فراگرفته است‬‎

گرداگردت را رویا فراگرفته است
از موهایت
ابرها عبور می کنند
و بارانها می بارند !
شانه های برفی ات
در مِه فرو رفته است
و سکوتی وهم انگیز
سرتاسرِ این حوالی را
در بر گرفته است
دیگر پرنده ای نمانده است
تا دراین کرانه بمانَد
و بر لبه ی سکوت بخوانَد
و من 
آخرین عُقابی هستم
که لانه ام را
در این دامنه ی مِه آلود
گم کرده ام !

"یدالله گودرزی"



بن بست زندگی

Image result for ‫بن بست زندگی‬‎

من با چشمان خیره


بن بست زندگی را مینگرم


و از فشار سرگیجه


آن را عمیق می یابم


ولی غافل از اینکه


دیواریست بس بلند


و بر آن نقشی نیست


مگر صورت اندوهبار


و چشمان خیره ی من


"بیژن جلالی"

مردن امر ساده ایست

Image result for ‫مردن امر ساده ایست‬‎

مردن امر ساده ایست


و از زندگی کردن بسیار آسان تر است


تمام خفقان مرگ


در مقابل یک شک


در مقابل یک حرص


در مقابل یک ترس


در مقابل یک کینه


در مقابل یک عشق


هیچ است


مردن امر ساده ایست


و در مقابل خستگی زندگی


چون سفری است که در یک روز تعطیل می کنیم


و دیگر هرگز بازنمیگردیم


"بیژن جلالی"

به هیچ سلسله ی خاکیان نمی مانی

Image result for ‫به هیچ سلسله ی خاکیان نمی مانی‬‎
تلاقی بشکوهِ مِه و معمایی

تراکم ِ همه ی رازهای دنیایی

به هیچ سلسله ی خاکیان نمی مانی

تو از کدامین دنیای تازه می آیی ؟

عصیر دفتر « حافظ » ؟ شراب شیرازی ؟

چه هستی آخر ؟ کاین گونه گرم و گیرایی ؟

تو از قبیله ی سوزان آتشی شاید

چنین که سرکش و پاک و بلند بالایی

مرا به گردش صد قصّه می برد چشمت

تو کیستی ؟ ز پری های داستان هایی ؟

"حسین منزوی"