دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

دلتنگی

Image result for ‫دلتنگی‬‎
می نویسم دوستت دارم
بخوان دلم برایت تنگ شده

می نویسم به یادت هستم
بخوان دلم برایت تنگ شده

می نویسم حال و روزت چطور است ؟
بخوان دلم برایت تنگ شده

تو اصلا هرچه می نویسم را بخوان
دلم برایت تنگ شده

من اینجا زود به زود
دلم برایت تنگ می شود

اصلا تا سرم را از رویت برمی گردانم
از آن نقطه ی خداحافظی

تا دمِ درِ خانه
قدم به قدم را می شمارم

و به تعدادِ تمامِ قدم ها
دلم برایت تنگ شده

من در جمع هایِ آشنا هم دلم برایِ تنها تو تنگ می شود
آخ ، می بینی ؟ همه اش شد

دلم برایت تنگ شده
آخر راستش را بخواهی

همین حالا هم
دلم برایت تنگ شده

"عادل دانتیسم"

بانوی من...

Image result for ‫بانوی من‬‎

بانوی من

اگر دست من بود

سالی برای تو می‌ساختم

که روزهایش را

هرطور دلت خواست کنار هم بچینی

به هفته‌هایش تکیه بدهی

و آفتاب بگیری!

و هرطور دلت خواست

بر ساحل ماه‌های آن بدوی.


بانوی من

اگر دست من بود

برایت پایتختی

در گوشه‌ی زمان می‌ساختم

که ساعت‌های شنی و خورشیدی

در آن کار نکنند

مگر آنگاه که

دست های کوچک تو

در دستان من آرمیده‌اند.


"نزار قبانی"

باز دریای دلـــــــم طوفانی است

Image result for ‫شـــرح تنهایی من طولانی است‬‎

باز دریای دلـــــــم طوفانی است

آسمان کسلـــم بارانـــــی است


باغــــم ار زیر و زبر شد نـه عجب
تحفه ی باد خزان، ویرانــی است


شـــرح تنهایی مــــن می پرسی
شـــرح تنهایی من طولانی است


دور بـــاطل زده ام قصــــه ی مــن
همه سرگشتگی و حیرانی است


بعد ســــرگشتگی و حیــــرانـــی
باز هم حــیرت و سرگردانی است

بوی پیـــراهن یوســــف نرســــید
می وزد باد، ولــی هجرانی است

دار و تیشـــه همـــه آسودگی اند
عشقبازی، نه بدان آسانی است


معنــــــی عشق، بپرس از مجــــنون
که همه بی سر و بی سامانی است


نسخ و تعلیق من از سرمشقی است
که مرا حک شده بر پیشانی اســت


گردبـــــادم، نــــه نســــیم ســــحری
کار من، گل، نه! غبار افشانی است


نــــای بی همـــدمم و تا به ابــــد
نـــاله در حنــجره ام زندانی است


شــــب قطـــب و فلـــک بـی فلقم
من، همیشه افقم، ظلمانی است


"حسین منزوی"

حدیثِ رفتنِ تو ساده تر ز رویا بود

Image result for ‫همیشه خنده به لب بودی و جوان بودی‬‎
شبیهِ نرمیِ یک ابر، مهربان بودی

همیشه خنده به لب بودی و جوان بودی


صداقتِ هنر از جوهرِ تو پیدا بود

و عشق کارِ تو بود و تو کاردان بودی


میانِ چشمه ی مهتاب می درخشیدی

شبیهِ آینه بینِ ستارگان بودی


حریمِ امنیت و عشق ،" در پناهِ تو " بود

میانِ زندگی خویش ، قهرمان بودی


اگر چه قصه ی تو عاشقانه شد آغاز

تو انتهای غم انگیزِ داستان بودی


خبر ، تلاقی ِ سنگینِ پُتک و آینه بود

تو چون شکفتنِ یک بُغضِ ناگهان بودی


حدیثِ رفتنِ تو ساده تر ز رویا بود

به روی ِ هودَجِ بالِ پرندگان بودی.....



"دکتر یدالله گودرزی"

گنج

Image result for ‫تو گنج منی‬‎
تو را با کمتر کسی
در میان گذاشته ام
تو تنها گنج من هستی
خزانه ایی
که لابه لای این واژه ها
پنهانت کرده ام
در شعر من
اردیبهشت تویی
پرنده”
نگاهت است
یاس بوی پیراهنت
و ماه”
اندام زیبایت
چشم هایت را منظومه شمسی
و موهایت را
گندمزار های غرب نامیده ام
من واژه هایم را
چون نقشه ایی
برای یافتن تو
کنار هم چیده ام
کاشفان عشق
بعد ها از ما خواهند گفت
در وصف زیباییت
قلم ها خواهند زد
و دلتنگی من
مثال خوبی خواهد شد
آخر میدانی
دلتنگیم دائما
حال نهنگی به ساحل نشسته را دارد
اکنون که برگشته ایی
باور کن
ریه های من
بازدم نفسهایت را
کم آورده اند…

منبع: سایت میزار