دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد


اشعار مولانا جلال الدین محمد بلخی - Community | Facebook

صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد

بگذر بدین حوالی که جهان به هم برآمد

به دو چشم نرگسینت به دو لعل شکرینت

به دو زلف عنبرینت که کساد عنبر آمد

به پلنگ عزت تو به نهنگ غیرت تو

به خدنگ غمزه تو که هزار لشکر آمد

به حق دل لطیفی خوش و مقبل و ظریفی

که بر او وظیفه تو ابدا مقرر آمد

که خلیل حق که دستش همه سال بت شکستی

به خیال خانه تو شب و روز بتگر آمد

تو مپرس حال مجنون که ز دست رفت لیلی

تو مپرس حال آزر که خلیل آزر آمد

به جهانیان نماید تن مرده زنده کردن

چو مسیح خوبی تو سوی گور عازر آمد

چه خوش است داغ عشقت که ز داغ عشق هر جان

ز خراج و عشر و سخره ابدا محرر آمد

به سوار روح بنگر منگر به گرد قالب

که غبار از سواری حسن و منور آمد

ز حجاب گل دلا تو به جهان نظاره‌ای کن

که پس گل مشبک دو هزار منظر آمد

دو سه بیت ماند باقی تو بگو که از تو خوشتر

که ز ابر منطق تو دل و سینه اخضر آمد

چو صبرم از تو میسر نمیشود چه کنم


darmaandegi Instagram post (photo) . شب است و شاهد و شمع و شراب و ...

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

به شرط آن که منت بنده وار در خدمت

بایستم تو خداوندوار بنشینی

میان ما و شما عهد در ازل رفته‌ست

هزار سال برآید همان نخستینی

چو صبرم از تو میسر نمی‌شود چه کنم

به خشم رفتم و باز آمدم به مسکینی

به حکم آن که مرا هیچ دوست چون تو به دست

نیاید و تو به از من هزار بگزینی

به رنگ و بوی بهار ای فقیر قانع باش

چو باغبان نگذارد که سیب و گل چینی

تفاوتی نکند گر ترش کنی ابرو

هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی

لگام بر سر شیران کند صلابت عشق

چنان کشد که شتر را مهار دربینی

ز نیکبختی سعدیست پای بند غمت

زهی کبوتر مقبل که صید شاهینی

مرا شکیب نمی‌باشد ای مسلمانان

ز روی خوب لکم دینکم ولی دینی

به دریای غمت غرقم گریزان از همه خلقم

به دریای غمت غرقم …


سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد

به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد

مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچد

خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد

ندارد با تو بازاری مگر شوریده اسراری

که مهرش در میان جان و مهرش بر دهان باشد

پری رویا چرا پنهان شوی از مردم چشمم

پری را خاصیت آنست کز مردم نهان باشد

نخواهم رفتن از دنیا مگر در پای دیوارت

که تا در وقت جان دادن سرم بر آستان باشد

گر از رای تو برگردم بخیل و ناجوانمردم

روان از من تمنا کن که فرمانت روان باشد

به دریای غمت غرقم گریزان از همه خلقم

گریزد دشمن از دشمن که تیرش در کمان باشد

خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق

که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد

میانت را و مویت را اگر صد ره بپیمایی

میانت کمتر از مویی و مویت تا میان باشد

به شمشیر از تو نتوانم که روی دل بگردانم

و گر میلم کشی در چشم میلم همچنان باشد

چو فرهاد از جهان بیرون به تلخی می‌رود سعدی

ولیکن شور شیرینش بماند تا جهان باشد

ماهرویا! در جهان آوازه‌ی آواز توست


داغ ترین مجموعه شعر زیبا و عاشقانه در سال 98 از شاعران معروف همراه ...

ماهرویا! در جهان آوازه‌ی آواز توست


کارهای عاشقان ناساخته از ساز توست

هرکجا نظمی است شیرین قص‌ های عشق توست

هر کجا نثریست زیبا، نام‌های ناز توست

صد هزاران دل فدا بادا دلی را کو ز عشق

سال و ماه و روز و شب مشغول و شاهد باز توست

دلبرا! دل‌های مردان جمله ملک غنج توست

گلرخا! جان‌های پاکان جمله ملک ناز توست

هر کجا چشمیست بینا بارگاه عشق تو

هر کجا گوشیست والا، عاشق آواز توست

سنایی

ای بانو


زن سیاسر نیست - ای بانو ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ... ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ محکم... | Facebook

ای بانویی که نامش

در کتابهای ساحران آمده است!
پیش از تو
جهان « نثر » بود،
امّا تو که آمدی
جهان « شعر » شد !!

"نزار قبانی"

ترجمه :شهاب گودرزی