دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

کاش چشم به راه کسی بودم ....(رسول یونان)


کاش 

چشم به راه کسی بودم 

آن وقت 

نه این آینه غبارآلود بود

و نه این 

گل های شمعدانی می خشکیدند!


دیگر منتظر کسی نیستم(رسول یونان)

دیگر منتظر کسی نیستم

هر که آمد

ستاره از رویاهایم دزدید

هر که آمد

سفیدی از کبوترانم چید

هر که آمد

لبخند از لب‌هایم برید

منتظر کسی نیستم

از سر خستگی در این ایستگاه نشسته‌ام!


زندگی

زندگی شاید

یک خیابان دراز است

که هر روز زنی با زنبیل از آن می گذرد

باران...(عمران صلاحی)

بر سرش چتر گرفتم

دیدم...

او خودش باران است.