دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی(مولانا)

چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنینی به خدا که از دغل چشم فراز می‌کنی
چشم ببسته‌ای که تا خواب کنی حریف راچونک بخفت بر زرش دست دراز می‌کنی
سلسله‌ای گشاده‌ای دام ابد نهاده‌ایبند کی سخت می‌کنی بند کی باز می‌کنی
عاشق بی‌گناه را بهر ثواب می‌کشیبر سر گور کشتگان بانگ نماز می‌کنی
گه به مثال ساقیان عقل ز مغز می‌بریگه به مثال مطربان نغنغه ساز می‌کنی
طبل فراق می‌زنی نای عراق می‌زنیپرده بوسلیک را جفت حجاز می‌کنی
جان و دل فقیر را خسته دل اسیر رااز صدقات حسن خود گنج نیاز می‌کنی
پرده چرخ می‌دری جلوه ملک می‌کنیتاج شهان همی‌بری ملک ایاز می‌کنی
عشق منی و عشق را صورت شکل کی بوداینک به صورتی شدی این به مجاز می‌کنی
گنج بلا نهایتی سکه کجاست گنج راصورت سکه گر کنی آن پی گاز می‌کنی
غرق غنا شو و خمش شرم بدار چند چنددر کنف غنای او ناله آز می‌کنی

همه تو...

همه ی سفرهایم تو

همه ی دریاهایم تو

همه ی کشتی شکستگی هایم تو

وقتی به تو فکر می کنم

بادی مرا و تختخوابم را

با خود می برد

بی قطب نما،بی سکان،بی بادبان....


"فریدون فریاد"

بوسیدم تو را

زیر نور ماه نشستیم
از دستانت بوسیدم تو را

برخاستیم از زمین
از لبانت بوسیدم تو را

ایستادی در چارچوب درب
از نفس هایت بوسیدم تو را

کودکانی بودند در حیاط
از کودک ات بوسیدم تو را

به خانه ام بردم به تخت خوابم
از ظرافت پاهایت بوسیدم تو را

در خانهِ دیگری اتفاقی دیدم ات
از مغز استخوانت بوسیدم تو را

آخر سر تو را به خیابان ها بردمImage result for ‫بوسه‬‎

از آفتاب وجودت بوسیدم تو را


"جمال ثریا"


از دور تو را دوست دارم...

از دور تو را دوست دارم

از دور...

بی آنکه عطر تو را حس کنم

بی آنکه در آغوشت بگیرم

بی آنکه صورتت را لمس کنم

تنها

دوست ات دارم.

 

"جمال ثریا"

فراموشی تو

برای فراموشی تو

هیچ راهی وجود ندارد

خودم را

به هر راهی که می زنم

روزی با تو رفته بودم...

 

"فرشاد بیات"