دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

ساز ناکوک دلم باز تمنای تو کرد

Image result for ‫ساز ناکوک دلم باز تمنای تو کرد‬‎
ساز ناکوک دلم باز تمنای تو کرد
جلوه نور رخت محو تماشای تو کرد
کودک قلب مرا باز به بازی بگرفت
این دل غمزده ام باز تمنای تو کرد
سالها در طلب روی تو گشتم به جهان
عاقبت خانه. نشین دل و ماوای تو کرد
سوختم از غم عشق تو هزاران در دل
عاقبت مرغ دلم پر زد و پیدای تو کرد
گفتم این بار به سر منزل تو ننشینم
دل من باز گرفتار غزلهای تو کرد
سوختن نیست مرا چاره خون جگرم
این حدیثم به نظر اشک به شهلای تو کرد
شادمان باش که از درد و غمت میسوزم
شوق دیدار تو می باز گوارای تو کرد

"میثم قاسمی"

لذت دریا

Image result for ‫چنان ز لذت دریا پر است کشتی ما‬‎

دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست

گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست


چنان ز لذت دریا پر است کشتی ما 

که بیم ورطه و اندیشه ی کنارش نیست


 کسی به سان صدف وا کند دهان نیاز

که نازنین گوهری چون تو در کنارش نیست


خیال دوست گل افشان اشک من دیده ست 

هزار شکر که این دیده شرمسارش نیست


نه من ز حلقه ی دیوانگان عشقم و بس 

کدام سلسله دیدی که بی قرارش نیست


سوار من که ازل تا ابد گذرگه اوست 

 سری نماند که بر خاک رهگذارش نیست 


ز تشنه کامی خود آب می خورد دل من 

کویر سوخته جان منت بهارش نیست


عروس طبع من ای سایه هر چه دل ببرد 

 هنوز دلبری شعر شهریارش نیست


"هوشنگ ابتهاج"

هیچ کس این همه اندازه ی من تنها نیست

Image result for ‫چشم وا کردم و دیدم خبر از رویا نیست‬‎

چشم وا کردم و دیدم خبر از رویا نیست

هیچ کس این همه اندازه ی من تنها نیست

بی تو این خانه چه سلول بزرگی شده است
که دگر روشنی از پنجره اش پیدا نیست

مرگ؛ آن قسمت دوری که به ما نزدیک است
عشق؛ این فرصت نزدیک که دور از ما نیست

چشم در چشم من انداخته ای می دانی
چهره ای مثل تو در آینه ها زیبا نیست

هیچ دیوانه ای آن قدر که من هستم نیست
چون که اینگونه شبیه تو کسی شیدا نیست

مردم سر به هوا را چه به روشن بینی!؟
ماه را روی زمین دیده ام آن بالا نیست

"مهدی فرجی"

جمال دوست

Image result for ‫گفتی چه دلگشاست‬‎
گفتی سپیده دم چه دل انگیز و دلرباست
گفتم تبسم تو بسی دلرباتر است

گفتی نسیم، روح نواز است و جان فزا
گفتم که بوی موی توام جانفزاتر است

گفتی چه دلگشاست افق در طلوع صبح
گفتم که چهره ی تو از آن دلگشاتر است

گفتی که با صفاتر از این نوبهار چیست؟
گفتم جمال دوست، بسی با صفاتر است

گفتی که لاله گرچه فریباست، بی وفاست
گفتم: که عهد لاله رخان بی وفاتر است

گفتی که می رسد به فلک شور بلبلان
گفتم که ناله های حزینم رساتر است

گفتی به بینوایی مرغ قفس نگر
گفتم دلم ز مرغ قفس بینواتر است

گفتی دلت به محنت و غم سخت مبتلاست؟
گفتم هزار مرتبه جان مبتلاتر است...

"فریدون مشیری"

حریم یار

Image result for ‫هر روز در فکری که از تو مسموم شده بیدار می‌شوم‬‎
دلبر که در طرف چمن خوابیده یکتا پیرهن

ترسم که بوی نسترن خواب است و بیدارش کند

از نکهت گل دوختم، پیراهنی بهر تنش

از بس لطیف است آن بدن ترسم که آزارش کند

ای ماهتاب آهسته رو ، اندر حریم یار من

ترسم صدای پای تو ، خواب است و بیدارش کند

"خواجه علی تراب جهرمی"