دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

آرزوی من...

چه می شد اگر خدا، آن که خورشید را


چون سیب درخشانی در میانه ی آسمان جا داد


آنکه رودخانه ها را به رقص در آورد، و کوه ها را بر افراشت


چه می شد اگر او، حتی به شوخی


مرا و تو را عوض می کرد:


مرا کمتر شیفته


تو را زیبا کمتر...


"نزار قبانی"

باران...


باران خیسمان می کرد


و بر بارانی هامان سبزه سبز می شد....


بی تو اما


سبزه ای در کار نیست!


باران می بارد بر تنهایی من...


و سبزینه ای جوانه نمی زند!


"نزارقبانی"

زیبایی تو


سر می رود

گل از سبد

عطر از گل

باد از عطر

چنان که تصویر از آیینه

و زیبایی تو

از چشم من

"عمران صلاحی"

آب کدام خوب ترا می برد چنین؟

خوابیده ای کنار من
آرام مثل خواب
خواب کدام خوب ترا می برد چنین
مثل گلی سفید شناور به روی آب ؟
در پشت پلک های تو باغی ست
می بینم
باغی پر از پرنده و پرواز و جست و خیز
در پشت سینه تو دلی می تپد به شور
می شنوم
نزدیک کرده با تو هر آرزوی دور
پیش تو باز کرده هر بسته عزیز
رگ های آبی تو در متن مات پوست
دنباله های نازک اندیشه دل است
در نوک پنجه های تو نبضان تند خون
در گوش کودکی که هنوز
پر جست و خیز ماهی نازاب خون تست
تکبیر زندگی کیست
خوابیده ای کنار من آرام مثل خواب
خواب تو باغ خاطره ها و خیال هاست
می دانم
اما بگو
آب کدام خوب ترا می برد چنین
مثل گلی سفید شناور به شط خواب ؟

منوچهر آتشی

نام مرا تو تعریف کن


در تنهایی من
کسی غریبه نیست
کسی هم آشنا نیست
من در یک بی وزنی عمیق گرفتارم
به مرگ دسترسی ندارم
به زندگی دلخوشی
از عشق خیری ندیدم
از نفرت حاصلی مشخص
نه ستاره ای در آسمان دارم
نه حتی کورسوی شمعی در خانه
نه فلسفه ای برای اندیشیدن یافته ام
نه حتی دیانتی برای گرویدن
نامی برای حال خود ندارم
حالی که با تو دارم و
بی تو دارم
نام مرا تو تعریف کن

سلمی الخضراء الجیوسی شاعر فلسطینی
مترجم : بابک شاکر