دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی

Image result for ‫آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی‬‎

سوگواران تو امروز خموشند همه

که دهان های وقاحت به خروشند همه

گر خموشانه به سوگ تو نشستند رواست

زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه

آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی

روزها شحنه و شب ، باده فروشند همه

باغ را این تب روحی به کجا برد که باز

قمریان از همه سو خانه به دوشند همه

ای هران قطره ز آفاق هران ابر ببار

بیشه و باغ به آواز تو گوشند همه

گر چه شد میکده ها بسته و یاران امروز

مهر بر لب زده وز نعره خموشند همه

به وفای تو که رندان بلاکش فردا

جز به یاد تو و نام تو ننوشند همه

سال « آدمی » کجاست..؟!

Image result for ‫انسانیت‬‎
سال مار و موش

سال گوسفند و گاو و خوک

سال ارنب و خروس

سال خوک!

سال ببر یا پلنگ

سال گربه و نهنگ 

راستی !

سال « آدمی » کجاست..؟!


"دکتر یدالله گودرزی"

لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد

Image result for ‫بار دگر قسمت ابن السلام شد‬‎

لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد


می شد بدانم این که خط سرنوشت من
از دفتر کدام شب تیره وام شد؟

اول دلم فراق تو را سرسری گرفت
وان زخم کوچک دلم آخر جذام شد

گلچین رسید و نوبت با من وزیدنت
دیگر تمام شد گل سرخم! تمام شد

شعر من از قبیله خون است خون من
فواره از دلم زد و آمد کلام شد

ما خون تازه در رگ عشقیم عشق را
شعر من و شکوه تو رمز الدوام شد

.
بعد از تو باز عاشقی و باز آه ... نه!
این داستان به نام تو اینجا تمام شد

گاہ گاهی با خودم نامهربانی می کنم

Image result for ‫با غم تبانی میکنم‬‎
گاہ گاهی با خودم نامهربانی می کنم
با خودم لج میکنم با غم تبانی میکنم

می نشینم چای می نوشم کنار پنجرہ
بی کسی های خودم را دیدبانی میکنم

آب میریزم به روی خاک گلدانهای خشڪ
آب پاش خانه را دارم روانی می کنم

چشم میدوزم به دستانی کہ در دست تو بود
خاطرات رفته ام را بازخوانی می کنم

بی نشانی رفتی و دلتنگ ماندم چارہ چیست
نامه ها را می نویسم بایگانی می کنم

آہ حالا که خودت اینجا کنارم نیستی
در کنار عکس تو شیرین زبانی میکنم

شاعر:؟؟؟

بیا مثلِ باران هوایی شویم

Image result for ‫بیا مثلِ باران هوایی شویم‬‎
بیا مثلِ باران هوایی شویم

پُر از لحظه های رهایی شویم

ازاین تیرگی خسته شد قلبِ ما

بیا عازمِ روشنایی شویم

وفادار باشیم با یکدگر

که تا دشمن ِ بیوفایی شویم

سکوت من وتو پُر از نیستی است

صدایی پراز همصدایی شویم

به آیینِ آیینه ها رو کنیم

برای رفیقان فدایی شویم

بپیچان دلت را میانِ غزل

بیا عشقِ من! مومیایی شویم

به درگاه باران نیایش کنیم

بیا این سحر را خُدایی شویم....!

"یدالله گودرزی"