دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

خندیدی و با خنده ات، شهر دلم تسخیر شد

Image result for ‫لبخند بزن جانا‬‎
خندیدی و با خنده ات، شهر دلم تسخیر شد
لبخند معروف ژوکوند با خنده ات تحقیر شد
***
غوغا به پا کردی ببین، شوری به دنیا دست داد
حتی خدا با دیدنت بر خلقتش درگیر شد
***
قبل از تو شعرم سرد بود درگیر وزن و قافیه
حالا ببین از عشق تو دیوان من تحریر شد
***
در خواب دیدم بی سخن دل را به یغما میدهم
با چال روی گونه ات آن خواب هم تعبیر شد
***
بر تاب گیسویت دلم گفتم به هر سو میرود
کار از دل و گیسو گذشت، جانم به تو زنجیر شد
***
تا ریختی از عشق خود جام پیاپی در دلم
هر درد در این سینه بود، یک باره بی تاثیر شد
***
حتی زمین هم ایستاد تا بنگرد روی تو را
اینگونه بود فصلی جدید با خنده ات تصویر شد
***
ای وای با یک خنده ات هوش و حواسم پاک رفت
آنقدر بودم محو تو، یک بار دیگر دیر شد

شاعر:؟؟؟

قیل و قال مدرسه...

Image result for ‫در راه مدرسه‬‎

شد ماه مهر و باز هم آمد به خاطرم

آن مهرهای رفته به همراه سال ها

در خاطرم شکفت چو رویای کودکی

یاد حیاط مدرسه و قیل و قال ها


کیف و کتاب مدرسه،رقصند باز هم

با خاطرات کودکی ام،روی شانه ام

گویی هنوز سوت زنان توی کوچه ها

از خانه ام ،به سوی دبستان،روانه ام


پرتاب می کنم  به هوا،باز کیف را

می چرخد و دوباره در آغوش من فتد

نزدیک های مدرسه،آرام و با ادب

با شور و شوق،سر بسر  شانه ام نهد


یک لحظه با خیال،به همراه می کشم

آن کیف و آن کتاب و همان کفش و رخت را

با قلب کودکانه ام،احساس می کنم

از نو،غم"پریدن سار از درخت"* را


یاد آورم به تلخی و حسرت،هنوز هم

لبخند پر محبت آموزگاررا

با پنجه ی خیال کنون،جست و جو کنم

در برگهای خشک خزانی،بهار را


ای کاش،آن مدیر و معلم،هنوز هم

بودند و من هنوز،همان طفل خردسال

شد ماه مهر و در دلم از نو جوانه زد

این غنچه های آرزوی سرکش محال


پ.ن: به مناسبت نزدیک بودن بازگشایی مدارس این شعر قدیمی را که نمیدانم شاعر خوش ذوقش کیست یافتم و در اینجا به یادگار گذاشتم.

*اشاره به یکی از اشعار سهراب سپهری

به تو از تو می نویسم

Image result for ‫به تو از تو می نويسم‬‎
به تو از تو می نویسم
به تو ای همیشه در یاد
ای همیشه از تو زنده
لحظه های رفته بر باد

وقتی که بن بست غربت
سایه سار قفسم بود
زیر رگبار مصیبت
بی کسی تنها کسم بود

وقتی از آزار پاییز
برگ و باغم گریه می کرد
قاصد چشم تو آمد
مژده ی روییدن آورد

به تو نامه می نویسم
ای عزیز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو
گم شد و به قصه پیوست

ای همیشگی ترین عشق
در حضور حضرت تو
ای که می سوزم سراپا
تا ابد در حسرت تو

به تو نامه می نویسم
نامه ای نوشته بر باد
که به اسم تو رسیدم
قلمم به گریه افتاد

ای تو یارم روزگارم
گفتنی ها با تو دارم
ای تو یارم
از گذشته یادگارم

به تو نامه می نویسم
ای عزیز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو
گم شد و به قصه پیوست

در گریز ناگزیرم
گریه شد معنای لبخند
ما گذشتیم و شکستیم
پشت سر پلهای پیوند

در عبور از مسلخ تن
عشق ما از ما فنا بود
باید از هم می گذشتیم
برتر از ما عشق ما بود

مرا به شهر نگاهت ببـــر ، بگـــــردانم

Image result for ‫مرا به شهر نگاهت ببر‬‎

غریبه حال دلــــــم را نپرس ! ویـرانم

مجاب سفسطه هایِ سیاه شیطانم 


مجاب این هیجانْ که تو هم نخواهی ماند

در انتظــــار مرور دو دســت بی نانم


و حرف تشنگیم را تو هم نخوانی از،

نگـــاهِ یاسِ کبــــود ِکویر ِ گلــــــــدانم


ببین چگونه دلم را به چوب می بندند؛

هراسهایِ بزرگِ همیــــــشه پنهانم


بیا و دســــت مرا با بـــهانه ای رو کن

که عاشقم که خرابم که نابسامانم


دلم گرفته از این چشمهای تو خالی

مرا به شهر نگاهت ببـــر ، بگـــــردانم

"فرهاد صفریان"

تو عاشقانه ترین فصلی از کتاب منی

Image result for ‫گریزی از تو ندارم هر آنچه هست تویی‬‎

تو عاشقانه ترین فصلی از کتاب منی

غنای ساده و معصوم شعر ناب منی

رفیق غربت خاموش روز خلوت من

حریف خواب و خیال شب شراب منی

تو روح نقره یی چشمه های بیداری

تو نبض آبی دریاچه های خواب منی

ــ سیاه و سرد و پذیرنده ــ آسمان توام

ــ بلند و روشن و بخشنده ــ آفتاب منی

مرا بسوی تو جز عشق بی حساب مباد 

چرا که ماحصل رنج بی حساب منی

همیشه از همه پرسیده ام ، رهایی را

تو از زمانه کنون ، بهترین جواب منی

دگر به دلهره و شک نخواهم اندیشید

تویی که نقطه پایان اضطراب منی

گُریزی از تو ندارم ، هر آنچه هست ، تویی

اگر صواب منی یا که ناصواب منی