دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

نامه ای در بطری

بطری شیشه ای نامه - پارس گرافیک

سالهاست

که از جزیره ی متروک
نامه ای را در بطری روانه ی آبهای عالم کرده ام
اگر کسی عاشق باشد
میتواند کلماتم را بخواند
به هر زبانی
در هر سرزمینی
گاهی فکر میکنم
کسی می آید
و با همان شیشه برایم شراب می آورد
......
"عمران صلاحی"

چه می‌بینی؟

گروه مد و فشن بی تی | تابلو تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی

درون آینه روبه‌رو چه می‌بینی؟

تو ترجمان جهانی بگو چه می‌بینی؟


تویی برابر تو -چشم در برابر چشم-

در آن دو چشم پر از گفت‌و‌گو چه می‌بینی؟


تو هم شراب خودی هم شراب‌خواره خود

سوای خون دلت در سبو چه می‌بینی؟


به چشم واسطه در خویشتن که گم شده‌ای

میان همهمه و های‌وهو چه می‌بینی؟


به دار سوخته، این نیم‌سوز عشق و امید

که سوخت در شرر آرزو، چه می‌بینی؟


در آن گلوله آتش‌گرفته‌ای که دل است

و باد می‌بَرَدَش سو به سو چه می‌بینی؟



"حسین منزوی"

همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد

خرید و قیمت تابلو کاشی همه را از غرفه پارس گلد | باسلام

همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
سر خنب ها گشادم ز هزار خم چشیدم
چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد
چه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد
که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامد
ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم
چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد
دو سه روز شاهیت را چو شدم غلام و چاکر
به جهان نماند شاهی که چو چاکرم نیامد
خردم گفت برپر ز مسافران گردون
چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد
چو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر دل
به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد
چو پی کبوتر دل به هوا شدم چو بازان
چه همای ماند و عنقا که برابرم نیامد
برو ای تن پریشان تو وان دل پشیمان
که ز هر دو تا نرستم دل دیگرم نیامد