دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور - سید علی صالحی


سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!


تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند!
بی‌پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
یادت می‌آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می‌نویسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!

رهگذار عمر- روانشاد استاد غلامرضا رشید یاسمی


سالی دگر گذشت و امیدی دگر گذشت
آوخ که تا شدیم خبر بی خبر گذشت

تقویم ماند چون قفسی خالی از هزار
عمر، از میانه همچو هزاری به پر گذشت

لفظی به جای ماند و ز معنی نشانه نیست
دودی به چشم رفت و فروغ شرر گذشت

هر روز بیقرارتر از روز پیش بود
هر ماه از مه دگر آشفته تر گذشت

نادیده فروردین مه اردیبهشت شد
خرداد و تیر تیر صفت از نظر گذشت

مرداد رفت و دولت شهریوری و مهر
آبان به یک دو موج چو آبی ز سر گذشت

آذر چو برق آذر و دی همچو باد دی
بهمن سپندوار برون جست و در گذشت

گویند عید می رسد و نو بهار عیش
فصل شتا و لشکر بیدادگر گذشت

شادم که آن بیاید و این شد ولی چه سود
کان بی نتیجه بگذرد این بی ثمر گذشت

بار دگر زمین شتابان و بی قرار
دوری به گرد چشمه‌ی خورشید برگذشت

آنی دگر ز مدت عمر جهان برفت
روزی دگر ز دور حیات بشر گذشت

ما و تو نیستیم ولی روشنان چرخ
یک روز بنگرند که دور قمر گذشت

تور ماه‌گیری


یک تور ماه‌گیری ساخته‌ام
امشب می‌خواهم ماه را شکار کنم
آن را دور سرم چرخ خواهم داد
و قرص بزرگ ماه را خواهم گرفت .
فردا نگاهی به آسمان بکن ،
اگر ماه در آن ندیدی
بدان که آخر سر شکارش کردم
و انداختمش توی تور .
اما اگر ماه هم‌چنان می‌درخشید
یک ذره پایین‌تر را نگاه کن
و مرا ببین که با ستاره‌ای
در تور ماه‌گیری‌ام در آسمان پرواز می‌کنم
                                                                          شل سیلور استاین

اگر بتوانم یک‌بار دیگر زندگی کنم


اگر بتوانم یک‌بار دیگر زندگی کنم

می‌کوشم بیشتر اشتباه کنم
نمی‌کوشم بی‌نقص باشم.
راحت‌تر خواهم بود
سرشارتر خواهم بود از آن‌چه حالا هستم
در واقع، چیزهای کوچک را جدی‌تر می‌گیرم
کمتر بهداشتی خواهم زیست
بیشتر ریسک‌ می‌کنم
بیشتر به سفر می‌روم
غروب‌های بیشتری را تماشا می‌کنم
از کوه‌های بیشتری صعود خواهم کرد
در رودخانه‌های بیشتری شنا خواهم کرد
جاهایی را خواهم دید که هرگز در آن‌ها نبوده‌ام
بیشتر بستنی خواهم خورد، کمتر لوبیا
مشکلات واقعی بیشتری خواهم داشت و دشواری‌های تخیلی کمتری
من از کسانی بودم
که در هر دقیقه‌ی عمرشان
زندگی محتاط و حاصلخیزی داشتند
بی‌شک لحظات خوشی بود اما
اگر می‌توانستم برگردم
می‌کوشیدم فقط لحظات خوش داشته باشم

اگر نمی‌دانی که زندگی را چه می‌سازد
این دم را از دست مده!

از کسانی بودم که هرگز به جایی نمی‌روند
بدون دماسنج
بدون بطری آب گرم
بدون چتر و چتر نجات

اگر بتوانم دوباره زندگی کنم- سبک سفر خواهم کرد
اگر بتوانم دوباره زندگی کنم - می‌کوشم پابرهنه کار کنم
از آغاز بهار تا پایان پاییز
بیشتر دوچرخه‌سواری می‌کنم
طلوع‌های بیشتری را خواهم دید و با بچه‌های بیشتری بازی خواهم کرد
اگر آنقدر عمر داشته باشم
-
اما حالا هشتادو پنج ساله‌ام
و می‌دانم رو به موتم-.

 

"خورخه لوئیس بورخس"


تنهایی



تنهایی

چیزهای زیادی

به انسان می‌آموزد

اما تو نرو...

بگذار من نادان بمانم!

 

"ناظم حکمت"