دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

توی چشمان تو کنسرتِ هیاهو برپاست


گلچین شعر درباره گیسو

توی چشمان تو کنسرتِ هیاهو برپاست

دو غزل، قصّه ی رم کردنِ آهو برپاست...

در اشاراتِ شفابخشِ غزلخوانی ِ تو
حکمتِ شرقی و گفتار ارسطو برپاست

مجلسِ چشمِ تورا فرصتِ خاموشی نیست
دائما زمزمه ی جنبل وجادو برپاست

شب به شب می شکند شیشه ی سرشارِ غزل
شور آشفتگی و شورشِ گیسو برپاست

دف زنان، شب شکنان، رقص کنان، باده کِشان
دم به دم هوهوی مستانه ی یاهو برپاست

می توان طولِ جهان را نفسی آمد و رفت
تاکه در فاصله ی ما پُلِ ابرو برپاست

از فریباییِ تو یک سرِ مو پیدا شد
از ازل تا به ابد، فتنه ی آن مو برپاست..!

"یدالله گودرزی"

کجایی ای که دلم بی تو در تب و تاب است


آقای_استیکریست Instagram posts (photos and videos) - Picuki.com

کجایی ای که دلم بی تو در تب و تاب است

چه بس خیال پریشان به چشم بی‌خواب است

به ساکنان سلامت خبر که خواهد برد

که باز کشتی ما در میان غرقاب است

ز چشم خویش گرفتم قیاس کار جهان

که نقش مردم حق‌بین همیشه بر آب است

به سینه سرّ محبت نهان کنید که باز

هزار تیر بلا در کمین احباب است

ببین در آینه‌داری ثبات سینه‌ی ما

اگر چه با دل لرزان به‌سان سیماب است

بر آستان وفا سر نهاده‌ایم و هنوز

اگر امید گشایش بود ازین باب است

قدح ز هر که گرفتم به جز خمار نداشت

مرید ساقی خویشم که باده‌اش ناب است

مدار چشم امید از چراغدار سپهر

سیاه گوشه‌ی زندان چه جای مهتاب است

زمانه کیفر بیداد سخت خواهد داد

سزای رستم بد روز مرگ سهراب است

عقاب‌ها به هوا پر گشاده‌اند و دریغ

که این نمایش پرواز نقش در قاب است

در آرزوی تو آخر به باد خواهد رفت

چنین که جان پریشان سایه بی‌تاب است

" هوشنگ ابتهاج "

کشته داده مسلسل چشمات


کشتاری که قهوه ی قجری چشمانت به راه انداخته دست هرچه
کشته داده مسلسل چشمات

از کجا حکم تیر می گیری؟

قتل عام یه مملکت بس نیس؟
با چه رویی اسیر می گیری؟

عامل انقلاب تو قلبم

جرمت و اعتراف کن دختر

چشم های مسلحی داری

اسلحه ت رو غلاف کن دختر

با دوتا چشم قهوه قاجاری

می کشی،اعتراض هم داری؟

اسلحه خیلی وقته ممنوعه

واسه چشمات جواز هم داری؟

تو یه سبک جدید تو شعری

داری آرووم رواج میگیری

عاشقی مسریه نیا سمتم

مرض لاعلاج میگیری

تن به آغوش دیگه ای بده من

تن به تنهایی خودم دادم

من یه عمره اسیرتم اما

با قرار وثیقه آزادم

از تو و زندگی و احوالت 

خبرای موثقی دارم

داری از تو چشام می خونی

چه چشای دهن لقی دارم

من به همراهیه تو محتاجم

بخدا احتیاج هم بد نیست

تو که باشی کنار من دیگه -

مرض لاعلاج هم بد نیست

بغلم کن که توی آغوشت 

کل دنیا بیوفته از چشمام

بغلم کن که واقعن خستم 

بغلم کن که واقعن تنهام

"هانی ملک زاده"



دیدمت شبی بخواب و سرخوشم

فصل ها :: کافه شعر

در منی و این همه ز من جدا

با منی و دیده ات به سوی غیر



بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر



غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار



وای از آن دمی که بی خبر ز من
برکشی تو رخت خویش از این دیار


سایه ی تو ام به هر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای تو


چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که بر گزینمش به جای تو


شادی و غم منی بحیرتم
خواهم از تو، در تو آورم پناه


موج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه


گفتی از تو بگسلم، دریغ و درد
رشته ی وفا مگر گسستنی است؟


در منی و این همه ز من جدا
با منی و دیده ات به سوی غیر



بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر



غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار



وای از آن دمی که بی خبر ز من
برکشی تو رخت خویش از این دیار


سایه ی تو ام به هر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای تو


چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که بر گزینمش به جای تو


شادی و غم منی بحیرتم
خواهم از تو، در تو آورم پناه


موج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه


گفتی از تو بگسلم، دریغ و درد
رشته ی وفا مگر گسستنی است؟


بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟


دیدمت شبی بخواب و سرخوشم
وه، مگر به خواب ها ببینمت


غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه ها بچینمت


شعله می کشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو


ره مبند، بلکه ره برم به شوق
در سراچه غم نهان تو

بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟


دیدمت شبی بخواب و سرخوشم
وه، مگر به خواب ها ببینمت


غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه ها بچینمت


شعله می کشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو


ره مبند، بلکه ره برم به شوق
در سراچه غم نهان تو


"فروغ فرخزاد"

اشتباه از من بود


▷شاید ، اشتباه من این بود که نگذاشتم، هیچوقت

اشتباه از من بود

که یواشکی دوستت داشتم
که نگفتم دوستت دارم

که شرم داشتم
که ترسیدم

اشتباه از من بود

که یواشکی دوستت داشتم
گفتم مبادا بد فکر کنی
بگویی چه پرویی چه بدی
اصلن هیچ نگویی و
چپ نگاه کنی

اشتباه از من بود

که یواشکی دوستت داشتم
که رفتنت را می دیدم و کیف می‌ کردم و می‌ ماندم
که‌ برگردی
خر کیف شوم

اشتباه از من بود

که یواشکی دوستت داشتم
از من بود که بزرگ نشدم و
ندیدم بزرگ شدی
دیدم رفتی
دیدم نیامدی

اشتباه از من بود

که هنوز در اشتباهم
تو بر می‌ گردی

"افشین صالحی"