دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی

Image result for ‫هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی‬‎

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

به شرط آن که منت بنده وار در خدمت

بایستم تو خداوندوار بنشینی

میان ما و شما عهد در ازل رفته‌ست

هزار سال برآید همان نخستینی

چو صبرم از تو میسر نمی‌شود چه کنم

به خشم رفتم و باز آمدم به مسکینی

به حکم آن که مرا هیچ دوست چون تو به دست

نیاید و تو به از من هزار بگزینی

به رنگ و بوی بهار ای فقیر قانع باش

چو باغبان نگذارد که سیب و گل چینی

تفاوتی نکند گر ترش کنی ابرو

هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی

لگام بر سر شیران کند صلابت عشق

چنان کشد که شتر را مهار دربینی

ز نیکبختی سعدیست پای بند غمت

زهی کبوتر مقبل که صید شاهینی

مرا شکیب نمی‌باشد ای مسلمانان

ز روی خوب لکم دینکم ولی دینی

دنیای من

تصویر مرتبط

مرا نیست راهی به دنیای تو

تو را نیست راهی به دنیای من

به لب،خندد امید فردای تو

مرا نیست امید فردای من


چنان بشکفد نوشخندت به لب

که لبخند ماهی در آیینه ای

نه با غم ترا آشتی ست

نه در دل تو را رنج دیرینه ای


مرا خنده ها خفته در گور دل

ترا بوسه ها رسته در باغ لب

تویی روشنایی،منم تیرگی

تو از شهر روزی،من از شهر شب


تو صبح بهاران پژمرده ای

منم شام پژمرده رنگ خزان

تو،آنی که زاد از تو خورشیدها

من،آنم که شب جوید از من نشان


مرا نیست راهی به دنیای تو

ترا نیست راهی به دنیای من

تو از شهر روزی من از شهر شب

تو را جان دهد مرگ فردای من


"دکتر حسن هنرمندی"

آیی و بگذری به من و باز ننگری

Image result for ‫آیی و بگذری به من‬‎

تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد

بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد

عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند

خوش باش کز جفای تو، این نیز بگذرد

آیی و بگذری به من و باز ننگری

ای جان من فدای تو، این نیز بگذرد

هر کس رسید از تو به مقصود و این گدا

محروم از عطای تو، این نیز بگذرد

ای دوست، تو مرا همه دشنام می‌دهی

من می‌کنم، دعای تو، این نیز بگذرد

آیم به درگهت، نگذاری که بگذرم

پیرامن سرای تو، این نیز بگذرد

آمدم دلم به کوی تو، نومید بازگشت

نشنید مرحبای تو، این نیز بگذرد

بگذشت آنکه دوست همی داشتی مرا

دیگر شده است رای تو، این نیز بگذرد

تا کی کشد عراقی مسکین جفای تو؟

بگذشت چون جفای تو، این نیز بگذرد

جهانهای موازی

Image result for ‫ای که چشمان غزل خوان و مورّب داری‬‎
ای که چشمان عزلخوان و مورّب داری !
بیشتر از غزلِ « سایه » مخاطب داری

چشم تو مستیِ صد جامِ پیاپی دارد
تو که لبهایی از انگور، لبالب داری !

چشمِ تو، شرح جهانهای موازی ست مرا
بیشتر از کُتُبِ فلسفه مطلب داری

پیش زیبایی ناب تو معذّب هستم
بس که چشمانِ پراز شرم و مودّب داری

چشم های تو جهانی ست که بی پایان است
تورِ دیدار ازاین منظره، هر شب داری!

چهره ات در اثَرِ شرم چه گلگون شده است
نکند ای بُتِ سودازده ام، تب داری...؟!

"یدالله گودرزی"


من آدم نرفتنم

Image result for ‫من آدم نرفتنم‬‎
من آدم نرفتنم ،
آدم دوست ماندن . . .
یا اصلا آدم دیر رفتنم ،
خیلی دیر . . .

اما وقتی بروم
دیگر آدم برگشتن نیستم ،
آدم مثل قبل شدن نیستم . . .
باور کن . . . !


"آنا گاوالدا"