دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

ای مهربان! که جاذبه دارد صدای تو

معرفی افراد معروف متولد شب یلدا / متولدین شب یلدا | جدول یاب

ای مهربان! که جاذبه دارد صدای تو

امشب پرنده می وزد از چشمهای تو !

امشب حوالیِ تو مه آلود و مبهم است
امشب شکفته در دلِ باران، هوای تو

چون ذرّه در هوای نگاهت معلّقند
گنجشک های گمشده از کهربای تو !

گفتم که روبروی تو آهندلی کنم
امّا نمی گُذارد این دلِ آهنرُبای تو

گرچه تمامِ آینه ها صاف و صادقند
چیزی برای عرضه ندارند جای تو

شبنم به روی تک تکِ گلها نشسته است
پیداست در حوالیِ من ردِّ پای تو

امشب،شبی به وُسعتِ یلداست، خوبِ من
مانندِ قصه هاست شبِ باصفای تو !

«دکتر یدالله گودرزی»
یلداتون پیشاپیش مبارک

مرا تا جان بود جانان تو باشی

مرا تا جان بود - عکس ویسگون

مرا تا جان بود جانان تو باشی

ز جان خوش‌تر چه باشد آن تو باشی


دل دل هم تو بودی تا به امروز

وزین پس نیز جان جان تو باشی


به هر زخمی مرا مرهم تو سازی

به هر دردی مرا درمان تو باشی


بده فرمان به هر موجب که خواهی

که تا باشم، مرا سلطان تو باشی


اگر گیرم شمار کفر و ایمان

نخستین حرف سر دیوان تو باشی


به دین و کفر مفریبم کز این پس

مرا هم کفر و هم ایمان تو باشی


ز خاقانی مزن دم چون تو آئی

چه خاقانی که خود خاقان تو باشی

دیگران فردوس می خواهند و ما دیدار یار

دیگران فردوس می خواهند و ما دیدار یار

دیگران فردوس خواهند ما دیدار یار....... - عکس ویسگون

دلبر ماست که با حسن خداداد آمد

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

حالتی رفت که محراب به فریاد آمد


از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار

کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد


باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند

موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد


بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم

شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد


ای عروس هنر از بخت شکایت منما

حجله حسن بیارای که داماد آمد


دلفریبان نباتی همه زیور بستند

دلبر ماست که با حسن خداداد آمد


زیر بارند درختان که تعلق دارند

ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد


مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان

تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد

شکستنی تر از آنم که سنگ برداری

شکستنی تر از انم که سنگ برداری و یا به خاطره ای دیر

شکستنی تر از آنم که سنگ برداری

و یا به خاطره ای دیر سال بسپاری


تویی که می روی از پیش من نمی دانم

چقدر از من و حال دلم خبر داری؟


من و دل و غزلم سال هاست زندانیم

در این اتاقک مرطوب چار دیواری


گره زدند مرا مثل عنکبوتی پیر

به تار حوصله روز های تکراری


مرا بگیر و تماشا کن و سپس بشکن

همیشه آینه پیدا نمی کنی – آری

 

"مجتبی صادقی"