دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

خدا تو را به یکی چون تو مبتلا می کرد


دلم که شکوه ز دست تو با خدا می کرد

میان شکوه نهانی تو را دعا می کرد

به روی گونه من اشک ها گره می خورد

که دل ز کار فروبسته عقده وا می کرد

برای آن که بدانی چه می کشم ای کاش

خدا تو را به یکی چون تو مبتلا می کرد

خیال وصل تو ای فتنه خواب شیرینی است

مرا دمی غم هجران اگر رها می کرد

به یاد توست همه لحظه های هستی من

دل تو ای کاش که یک لحظه یاد ما می کرد


"سعید نیاز کرمانی"

ما را خیال توست تو را در خیال چیست ؟


گفتی بگو که در چه خیالی و حال چیست ؟
ما را خیال توست تو را در خیال چیست ؟

جانم به لب رسید چه پرسی ز حال من ؟
چون قوت جواب ندارم سوال چیست ؟

بی‌ذوق را ز لذت تیغت چه آگهی ؟
از حلق تشنه پرس که آب زلال چیست ؟

گفتم همیشه فکر وصال تو می‌کنم
در خنده شد که این همه فکر محال چیست ؟

دردا که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که روز وصال چیست ؟

چون حل نمی‌شود به سخن مشکلات عشق
در حیرتم که فایده ی قیل و قال چیست ؟

ای دم به دم به خون هلالی کشیده تیغ
مسکین چه کرد ؟ موجب چندین ملال چیست ؟

هلالی جغتایی

عشق


عشق
همانطور که تاج بر سرتان می گذارد
بر صلیب تان نیز می کشد
عشق
همانطور که شما را می پروراند
شاخ و برگتان را نیز میزند و هرس می کند
عشق
شما را چون خوشه های گندم دسته می کند
آنگاه می کوبدتان تا برهنه شوید
به غربال بادتان می دهد
تا که از پوسته آزاد شوید
سپس در آتش قدسیش گرمتان می کند
تا که نانی مقدس شوید برای ضیافت بزرگ خداوند
عشق با شما چنین میکند
تا رازهای دل خود را بدانید
و بدین سان به پاره ی از قلب بزرگ زندگی بدل شوید

جبران خلیل جبران

جایی میان قلب


جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمی‌شود
یک فضای خالی
و حتی در بهترین لحظه‌ها
و عالی‌ترین زمان‌ها
می‌دانیم که هست
بیشتر از همیشه
می‌دانیم که هست
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمی‌شود
و ما
در همان فضا
انتظار می‌کشیم
انتظار می‌کشیم

چارلز بوکوفسکی

ای بی تو من خراب

ای بی تو من خراب
شب بی تو خسته است
ای بی تو من سراب
دیگر شتاب توان را شکسته است
در من ، منی بپاست
اما نرفته دلشده ای در عمیق خواب
جدایی چه خیمه ای
در هشر بسته است
اما نرفته دلشده ای در عمیق خواب
ای دیده ات شراب
جرعه نگاهی
ای بی تو دل خراب ، تباهی
در کنه من غم تو در این پر ستوه شب
پرواز می کند
در این شکسته شب چه سیاهی گرفته لرد
ای بی تو من خراب خرابی
دستان باد
دیوارهای جدایی کشیده اند
در روی خاک
این ظلم نیست
ای بی تو من خراب
ای بی تو من خراب
شب بی تو خسته است
من بی تو خسته ام
و جدایان
در هم شکسته اند
ای بی تو
ای سراب

نصرت رحمانی