دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده است

Image result for ‫چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده است‬‎
چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده است
قُربانِ آن کسی که تو را آفریده است !

تو مثلِ آن بلورِ روانی که آسمان
از شهد وشیرو شعر تورا پروریده است

یا آن که دستِ معجزه سازِ خدا تو را
از روی کاردستیِ ِ شیطان کشیده است!

گویی ازآب و آتش و باد و خیال و خاک
یک قطره روی بومِ حقیقت چکیده است

شاید خدا برای تمام فرشتگان
پیغمبری به نامِ شما برگزیده است

شیرین که ماهپاره ی زیبای قصه هاست
پیشِ طلوعِ روی تو حیرت دمیده است

یوسف که دست بسته ی تقواست، پیشِ تو
دستانِ بی اراده ی خود را بُریده است !

گیسوی چون کمندِ تو یلداتر از شب است
پیشانیِ بلندِ تو مثل سپیده است

تو آن پدیده ای که زبان از تو عاجزاست
هرکس بخواهد از تو بگوید پدیده است.. !

"یدالله گودرزی"

عشق را ای کاش زبان ِ سخن بود

Image result for ‫هزار کاکلی شاد در چشمان توست‬‎
هزار کاکلی شاد

در چشمان توست

هزار قناری خاموش

در گلوی من.

عشق را

ای کاش زبان ِ سخن بود

آن که می گوید دوستت دارم

دل اندُه گین شبی ست

که مهتابش را می جوید

ای کاش عشق را

زبان ِ سخن بود

هزار آفتاب خندان در خرام ِ توست

هزار ستاره ی گریان

در تمنای من.

عشق را

ای کاش زبان ِ سخن بود.

"زنده یاد احمد شاملو"

تو قشنگی

Image result for ‫تو ظریفی مثل گلدوزی‬‎
تو ظریفی
مثل گل‌دوزی یک دختر عاشق
که دل‌انگیزترین گل‌ها را
روی روبالشی عاشق خود می‌دوزد .
با تو بودن خوب‌ست
تو چراغی، من شب
که به نور تو کتاب دل تو
و کتاب دل خود را که خطوط تن تست
خوش خوشک می‌خوانم
تو درختی، من آب
من کنار تو آواز بهاران را، می‌خندم و می‌خوانم
می‌گریم و می‌خوانم .
با تو بودن خوبست
تو قشنگی
مثل تو، مثل خودت
مثل وقتی که سخن می‌گویی
مثل هروقت که برمی‌گردی از کوچه به خانه
مثل تصویر درختی در آب
روی کاشانه، در چشمان منتظرم می‌رویی ..

" منوچهر آتشی"

کاش درختی می‌شدم

Image result for ‫کاش درختی می‌شدم‬‎
کاش درختی می‌شدم
یکه و تنها
در کشوری دوردست
که از کنار من
نه مردی می‌گذشت
و نه در سایه‌ی من زنی می‌خفت.
فقط بر شاخه‌های من
مرغکی چند می‌نشستند
و آواز می‌خواندند
و از سنگینی آن‌ها
شاخه‌های من خم می‌شد
و از رفتن آن‌ها
برگ‌های من می‌لرزید.
 
"بیژن جلالی"

آماده باش...

Related image

خاک

همه ی ما را

از یکدیگر

جدا خواهد کرد

پس از هم اکنون

چشمان خود را

به دیدن در خاک

عادت دهیم

و گوش های خود را

برای شنیدن در خاک

حاضر کنیم

و قلب های خود را

چون چشمه ای کنیم

که در خاک

خواهد جوشید


"بیژن جلالی"