ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اگر بیضۀ زاغ ظلمت سرشت
نهی زیر طاووس باغ بهشت
بهنگام آن بیضه پروردنش
ز انجیر جنّت دهی ارزنش
دهی آبش از چشمۀ سلسبیل
به آن بیضه، دم در دهد جبرئیل
شود عاقبت بیضۀ زاغ، زاغ
کشد رنج بیهوده طاووس باغ
ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا!
ای که وصل تو مراد دل و جان است، مرا!
چون مراد دل و جانم، تویی از هردو جهانمیبرم نام تو و از تو نشان میجویم
در ره عشق تو تا، نام و نشان است مرا
دم ز مهر تو زنم، تا ز حیاتم باقی استوصف حسن تو کنم، تا که زبان است مرا
من نه آنم که بخود، از تو بگردانم روی
میکشم جور تو تا، تاب و توان است مرا
گرچه از چشم نهانی تو، خیال رخ تو
روز و شب، مونس و پیدا و نهان است مرا
تو ز من فارغ و آسوده و هر شب تا روز
بر سر کوی تو، فریاد و فغان است مرا
زانده شوق تو و محنت هجر تو مپرس
که دل غمزده جانا، به چه سان است مرا
دیده تا، قامت چون سرو روان تو بدید
همه خون جگر از، دیده روان است مرا
میکند رنگ رخم، از دل پر زار بیان
خود درین حال، چه حاجت به بیان است مرا؟
گذشت عمر و تو گویی خیال و خوابی بود
چه رازها که نگفتیم و بارها در دل
نهفته ماند چو گنجی که در خرابی بود
ز عمر طرف نبستیم جز در آن محفل
که همزبان قلمی، همنشین کتابی بود
ز تیرگی چو شبی زندگی گذشت و در آن
فروغ عشق و جوانی چو ماهتابی بود
بشستمی همه با آب دیده دفتر عمر
در آن اگر نه از آئین عشق، بابی بود
ز عمر دوره ی برجسته شباب نسیم
درست همچو حبابی، به روی آبی بود
"علی صدارت"