دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

Image result for ‫آه که این لعنتی‬‎

آه که این لعنتی...
این قرصهای افسردگی
رنگ به رنگ دوز به دوز
به باد داد آرام زندگی ـم...
شال اون شال سرخ تو...

همسایه

تو 

همسایه ی دیوار به دیوار شعرهای بودی. هیاهویی بود در این خانه. آن قدر که نگران می شدم شاید مزاحم  همسایه شده باشم. 

از همان زمان که اسباب و اثاثیه ات را جمع کردی و از این جا رفته ای، من بی همسایه مانده ام. گاهی رقص و پایکوبی و گاهی آرام و سر در لاک خود دارند کلمات در هم ریخته ی ذهن من. تو همسایه ی دیوار به دیوار اندوه های بودی. یادم می آید به عیادتشان می آمدی آن زمان که بیمار می شدند و تب می کردند و هذیان می گفتند. یادم می آید برای شان چای می ریختی و پای صحبت شان می نشستی. یادم می آید که همسایه داشتم روزی.


روز ی اما بیا به ابرهای سرگردان و مه آلود این دیار سکوت سر بزن. بیا و کمی بنشین کنار این همه روزهای نبودنت و برای شان بگو که به یادشان بوده ای. راستی به یادشان بودی؟ حتا اگر نبودی به انها دروغ بگو. بگو دلت برای شان پر می کشید. بگو می خواستی بیایی و نمی توانستی . بگو دلت تنگ شده بود. تو بگو من خودم درستش می کنم. تو بگو حتا اگر دروغ باشد. گاهی آدمی با یک دروغ آرام می شود. می نشیند کناری و اندوهش را بقچه می کند و می گذارد زیر سرش و می خوابد. آن چنان که مسافری راه گم کرده، کفش هایش را زیر سرش می گذارد و چشم هایش را به راه طولانی رفتن می بندد و می خوابد. 


تو

همسایه دیوار به دیوارم بودی در روزهای سخت هیاهوها

هنوز صدای قدم هایت را که راه می رفتی، می شنوم. لابد نفس هایم را که به شماره می افتاد می شنیدی. و صدای امواجی را که به ساحل آرامشم می خورد.... اما نه، من هوای تو را داشتم. خودت این را می دانستی. حواسم بود آرام سخن بگویم و به واژگان ذهنم بگویم آرام بنشینند و همهمه نکنند. حتا اگر یادت باشد دسته گلی از همین ها درست می کردم و تقدیمت می کردم. می گرفتی و می خواندی و می گفتی چه روح زیبایی دارید. و تو نمی دانستی روح من زیبا نیست فقط اندوهگین است. همین 

منبع: http://kaviriyaate-man.blogsky.com


ممنوع ترین میوه

Image result for ‫دوری‬‎
بر دورترین شاخه

ممنوع ترین میوه ای

برای من

آه!

اگر برسد دستم

اگر بچینمت

زمین ،

خواهد مُرد 

از حسرت

"رضا کاظمی"

اولین‌ها و آخرین‌ها...

Image result for ‫وداع آخر‬‎

اولین‌ها و آخرین‌ها


هیچ‌وقت از یاد نمی‌روند

مثل اولین و آخرین بوسه‌های تو

که طعمِ گُلاب می‌دادند وُ

صابونِ ارزان‌قیمت وُ

کافورِ غسال‌خانه!


"رضا کاظمی"