دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

خدا نگهدار 1400

متن و عکس پروفایل خداحافظی با سال 1399 + کپشن خداحافظ سال 99 - شبونه ⭐️

چند ساعت ﺩﯾﮕﺮ
اﻣﺮﻭﺯ میشود پاﺭﺳﺎﻝ
ﮐﻤﯽ ﺳﺎﺩﻩ
و کمی ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
و ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ چشم داریم به فردا
ﺍﻓﺴﻮﺱ به فکر پاییز، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ
ﻭ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻬﺎﺭ ،ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ فدا ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﺟﺸﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ ،عید ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ
و ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ
با اﺧﺘﻼف ﭼﻨﺪ ﺗﺎ موی بیشتر سفید شده…

دوستان پیدا و پنهان من

نمیدانم در سال جدید چه بر سرم خواهد آمد

آیا بین شما خواهم بود؟

یا من هم پر خواهم کشید؟

بهر حال اگر بودم این وبلاگ را ادامه خواهم داد

اگر خبری از من نشد...

برایتان سالی پر از موفقیت و تندرستی آرزومدم

نخل تنهایی من میوه فراوان دارد

نخل تنهایی من میوه فراوان دارد - عکس ویسگون

نخل تنهایی من میوه فراوان دارد

نیست چون بی ثمران حاجت پیوند مرا


بحر و کان در نظرم چشم ترست و لب خشک

رفته تا پای به گنج از دل خرسند مرا


تلخ و شیرین جهان در نظرم یکسان است

زهرچشم است گوارا چو شکرخند مرا


صد بیابان ز غزالان رم من در پیش است

همچو مجنون نتوان کرد نظربند مرا


نفس سرد، پر و بال شود آتش را

هست محتاج به بند آن که دهد پند مرا


دانه سوخته جز آه ندارد ثمری

نکند ابر گهربار برومند مرا


شادم از بی بری خویش درین باغ چو سرو

که به خاطر گرهی نیست ز پیوند مرا


نیست جز پاکی دامن گنهم چون مه مصر

کو عزیزی که برون آورد از بند مرا؟


دیده ام عاقبت اهل هنر را صائب

نتوان کرد به تعلیم هنرمند مرا

"صائب تبریزی"

مرا تا جان بود جانان تو باشی

ز جان خوشتر اگر باشد تو آنی - عکس 256198 توسط الناز33

مرا تا جان بود جانان تو باشی

ز جان خوش‌تر چه باشد آن تو باشی


دل دل هم تو بودی تا به امروز

وزین پس نیز جان جان تو باشی


به هر زخمی مرا مرهم تو سازی

به هر دردی مرا درمان تو باشی


بده فرمان به هر موجب که خواهی

که تا باشم، مرا سلطان تو باشی


اگر گیرم شمار کفر و ایمان

نخستین حرف سر دیوان تو باشی


به دین و کفر مفریبم کز این پس

مرا هم کفر و هم ایمان تو باشی


ز خاقانی مزن دم چون تو آئی

چه خاقانی که خود خاقان تو باشی

“خاقانی”

هزار درد مرا ، عاشقانه درمان باش

آخرین خبر | شاعرانه/ هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش
هزار درد مرا ، عاشقانه درمان باش
هزار راه مرا ، ای یگانه پایان باش

برای آنکه نگویند ، جسته‌ایم و نبود
تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام ، آن باش

دوباره زنده کن این خسته‌ی خزان‌زده را
حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش

کویر تشنه‌ی عشقم ، تداوم عطشم
دگر بس است ، ز باران مگوی ، باران باش

دوباره سبز کن این شاخه‌ی خزان زده را
دوباره در تن من روح نوبهاران باش
 
بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین
به باغ خسته‌ی عشقم ، هزاردستان باش

"حسین منزوی"

نفرین به روزگار من و روزگار تو

نسخه طلایی خروج از بن بست های زندگی | پایگاه خبری افکارنیوز
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو

در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو

تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
می خواستم که گم بشوم در حصار تو

احساس می کنم که جدایم نموده اند
همچون شهاب سوخته ای از مدار تو

آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام
خالی تر از همیشه و در انتظار تو

این سوت آخر است و غریبانه می رود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو

هر چند مثل اینه هر لحظه فاش تر
هشدار می دهد به خزانم بهار تو

اما در این زمانه عسرت مس مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو

از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم
نفرین به روزگار من و روزگار تو

"محمد علی بهمنی"