دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

تو دلیل نشستن باش !

قلب من قطعه ای از مزار تنهایی هاست  

 

 غم دنیاست که در گوشه ی قلبم پیداست
 

وقتی احساس کنم نیمه ای از جان منی  

 

بی تو هر جا بروم باز وجودم تنهاست

نیمکت با هم بودنمان تنهاست
 

من دل نشستن ندارم
 

تو دلیل نشستن باش !

عاشقی

وقتی عاشقی
نام او
عاشقانه ترین شعرهاست
کافیست بخوانیش
و پاسخ گوید جانم!
مست میشوی از عشق ...
دلت ساز شور می نوازد
وقتی عاشقی!

دنیا

اینجا  کسی خواب نمیبیند  

 

 رویا  در سر نمیپروراند  

 

حتی روزنه ای به  کوچه خیال  نیست   

 

چراغ معرفت  سوسو می زند  

 

اینجا  انتهای انسانیت است  

 

و من در سوگ این انتها  

 

اشک نمیریزم  

 

که در پشت چهره همیشه خندان خود  

 

آرام " درد می کشم

خانه دنیا

     تا چند عمر در هوس و آرزو رود 
    

  ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
   

  مهمانسراست خانه دنیا که اندرو 
    

 یک روز این بیاید و یک روز او رود
   

  بر کام دل به گردش افلاک دل مبند
    

 کاین چرخ کج مدار نه بر آرزو رود
   

  آن کس که سر به جیب قناعت فرو نبرد 
  

   بگذار تا به چاه مذلت فرو رود
 

    از بهر دفع غم به کسی گر بری پناه 
   

  هم غم به جای ماند و هم آبرو رود
   

  آن آبرو چو جوی بود، رنج و غصه سنگ 
   

  سنگش به جای ماند و آبش ز جو رود
  

   ای گل به دستمال هوس پیشگان مرو
   

  مگذار تا ز دست تو این رنگ و بو رود 
   

  بر رغم روزگار تو با دوستان بساز 
     

    بگذار روزگار به کام عدو رود 
    

 کردیم هر گناهی و از کرده غافلیم 
   

  ای وای اگر حدیث گنه روبرو رود
  

   امروز رو نکرده به درگاه حق، سنا
   

  فردا به سوی درگه او با چه رو رود؟

گریه

کارم این است که شبها به خیال تو بگریم

گاهی از رنج خود و گه ز ملال تو بگریم

قطره ای اشک تو را دیدم و در گریه نشستم

چه صفائیست که با اشک زلال تو بگریم

با ید از این همه غم سر به بیابان بگذارم

تا به حال دل دیوانه و حال تو بگریم

چه کنم غیر خیالی نبود دیدن رویت

چاره آنست که هر شب به خیال تو بگریم

دوش گفتی مگر از عشق من این گونه ملولی

وای از این درد که باید به سئوال تو بگریم