دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

گریه

کارم این است که شبها به خیال تو بگریم

گاهی از رنج خود و گه ز ملال تو بگریم

قطره ای اشک تو را دیدم و در گریه نشستم

چه صفائیست که با اشک زلال تو بگریم

با ید از این همه غم سر به بیابان بگذارم

تا به حال دل دیوانه و حال تو بگریم

چه کنم غیر خیالی نبود دیدن رویت

چاره آنست که هر شب به خیال تو بگریم

دوش گفتی مگر از عشق من این گونه ملولی

وای از این درد که باید به سئوال تو بگریم

نظرات 1 + ارسال نظر
صهبانا پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:50 ب.ظ http://batamegilas.blogsky.com/

سلام و درود بر جناب وزیری

بسیار زیبا سرودید
ممنون از طبع بلند و دریایی شما که از آسمان وجودتان رنگ گرفته است .
پایدار و پیروز باشید.

سلاو و درود بر شما دوست عزیز.از اظهار نظرتان بسیار سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد