دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

کشته داده مسلسل چشمات


کشتاری که قهوه ی قجری چشمانت به راه انداخته دست هرچه
کشته داده مسلسل چشمات

از کجا حکم تیر می گیری؟

قتل عام یه مملکت بس نیس؟
با چه رویی اسیر می گیری؟

عامل انقلاب تو قلبم

جرمت و اعتراف کن دختر

چشم های مسلحی داری

اسلحه ت رو غلاف کن دختر

با دوتا چشم قهوه قاجاری

می کشی،اعتراض هم داری؟

اسلحه خیلی وقته ممنوعه

واسه چشمات جواز هم داری؟

تو یه سبک جدید تو شعری

داری آرووم رواج میگیری

عاشقی مسریه نیا سمتم

مرض لاعلاج میگیری

تن به آغوش دیگه ای بده من

تن به تنهایی خودم دادم

من یه عمره اسیرتم اما

با قرار وثیقه آزادم

از تو و زندگی و احوالت 

خبرای موثقی دارم

داری از تو چشام می خونی

چه چشای دهن لقی دارم

من به همراهیه تو محتاجم

بخدا احتیاج هم بد نیست

تو که باشی کنار من دیگه -

مرض لاعلاج هم بد نیست

بغلم کن که توی آغوشت 

کل دنیا بیوفته از چشمام

بغلم کن که واقعن خستم 

بغلم کن که واقعن تنهام

"هانی ملک زاده"



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد