دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

بوسه باران، بیا! بیا بغلم


عاشقانه ترین متن و جملات بوسیدن و بغل کردن عشقم (همسر) - دلگرم

اولین شعر و آخرین غزلم!

بوسه باران، بیا! بیا بغلم


پرسه ی بی ترانه را چه کنم؟

کوچه شعر ِ تو بهترین محلم


عشق ِ نابم! که تو عیار ِ منی

جز تو هر خنده می کند بدَلم


در خودم – بی تو – مُرده، می پوسم

زندگی زهر می شود، عسلم!


نگذار این چنین فنا بشوَم

من که در عشق و عاشقی مثَلم


شب ِ «ققنوس» پرورم – حالا

شده خاکستری تر از ازلم


سوز ِ سرد ِ تمام ِ فاصله ها

شعله ها می کشد به ما حصلم


تشنه ام، تشه ی دهان شما

بوسه باران، بیا! بیا بغلم


"ابراهیم ک.ص.(ققنوس)"

به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی


به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی ... #مولانا - 23861088

صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد

بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد

ز فلک فتاد طشتم به محیط غرقه گشتم

به درون بحر جز تو دلم آشنا ندارد

ز صبا همی‌رسیدم خبری که می‌پزیدم

ز غمت کنون دل من خبر از صبا ندارد

به رخان چون زر من به بر چو سیم خامت

به زر او ربوده شد که چو تو دلربا ندارد

هله ساقیا سبکتر ز درون ببند آن در

تو بگو به هر کی آید که سر شما ندارد

همه عمر این چنین دم نبدست شاد و خرم

به حق وفای یاری که دلش وفا ندارد

به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی

چه غمست عاشقان را که جهان بقا ندارد

برویم مست امشب به وثاق آن شکرلب

چه ز جامه کن گریزد چو کسی قبا ندارد

به چه روز وصل دلبر همه خاک می‌شود زر

اگر آن جمال و منظر فر کیمیا ندارد

به چه چشم‌های کودن شود از نگار روشن

اگر آن غبار کویش سر توتیا ندارد

هله من خموش کردم برسان دعا و خدمت

چه کند کسی که در کف به جز از دعا ندارد