دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

وز پی دیدن او دادن جان کار من است


Image result for ‫وز پی دیدن او دادن جان کار من است‬‎

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است

وز پی دیدن او دادن جان کار من است

شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز

هر که دل بردن او دید و در انکار من است

ساروان رخت به دروازه مبر کان سر کو

شاهراهیست که منزلگه دلدار من است

بنده طالع خویشم که در این قحط وفا

عشق آن لولی سرمست خریدار من است

طبله عطر گل و زلف عبیرافشانش

فیض یک شمه ز بوی خوش عطار من است

باغبان همچو نسیمم ز در خویش مران

کآب گلزار تو از اشک چو گلنار من است

شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود

نرگس او که طبیب دل بیمار من است

آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت

یار شیرین سخن نادره گفتار من است

آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟

Image result for ‫خاتون ایرانی‬‎
آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟ 
یا سرشته آب حیوان با شکر؟

نی خطا گفتم: کجا لذت دهد

آب حیوان پیش آن لب یا شکر؟

کس نگوید نوش جان‌ها را نبات

کس نخواند جان شیرین را شکر

لعل تو شکر توان گفت، ار بود

کوثر و تسنیم جان افزا شکر

قوت جان است و حیات جاودان

نیست یار لعل تو تنها شکر

ای به رشک از لعل تو آب حیات

وی خجل زان لعل شکرخا شکر

وامق ار دیدی لب شیرین تو

خود نجستی از لب عذرا شکر

نام تو تا بر زبان ما گذشت

می‌گدازد در دهان ما شکر

از لب و دندان تو در حیرتم

تا گهر چون می‌کند پیدا شکر؟

تا دهانت شکرستان گشت و لب

در جهان تنگ است چون دلها شکر

من چرا سودایی لعلت شدم

از مزاج ار می‌برد سودا شکر؟

گرد لعل تو همی گردد نبات

نی، طمع دارد از آن لبها شکر

گرد بر گرد لب شیرین تو

طوطیان بین جمله سر تا پا شکر

لعل و گفتار تو با هم در خور است

باشد آری نایب حلوا شکر

طبع من شیرین شد از یاد لبت

ای عجب، چون می‌شود دریا شکر؟

لفظ شیرین عراقی چون لبت

می‌فشاند در سخن هر جا شکر


((فخرالدین عراقی))

دوستت دارم- نزار قبانی

Image result for ‫گل خشک لای کتاب‬‎

دوستت دارم

نمی خواهم تو را به خاطرات دور پیوند دهم

به حافظه قطار های مسافری

تو آخرین قطاری هستی که شبانه روز

بر رگهای دستانم سفر می کند

تو آخرین قطار من

من آخرین ایستگاه تو

 

دوستت دارم

نمی خواهم تو را به آب پیوند دهم

یا به باد

به تاریخ های هجری و میلادی

 به جذر و مد دریا

ساعات کسوف و خسوف

و مهم نیست ایستگاه های هواشناسی

یا خطوط فنجان های قهوه چه می گویند

چشمان تو به تنهایی پیامبر گونه منند

مسئول شادی جهان !

 

"نزار قبانی"

پنج بوسه

Image result for ‫پنج بوسه ، برای پنج سر انگشت تو‬‎

پنج بوسه ، برای پنج سر انگشت تو.

می میرم این درنگ را

از انگشتانت بوسه ی سرخ ، فرو می چکد

و تو ، چون موسی ،

از دریا خواهی گذشت

نهی پای و برهنه بازو .

تدبیر می جویم

و این کلاف

بر دیوار اتاقم

تندیسی از

«مبادا» ست.

تو را می جویم ، چونین معجزه ی دستانت

به بارگاهت

که مرا بارده

که هیچ چیز ، چیزی  به زیبایی تو نیست

و زیبایی تو ، هیچ چیز را نمی ماند

مرا بخوان

به تبرّک معجزه ات.

 

"فرخ تمیمی"

برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد

Image result for ‫برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد‬‎
ای آشنای من!
 برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد
تا چون شکوفه های پرافشان سیب
گلبرگ لب به بوسه خورشید باز کنیم.

برخیز و بازگرد با عطر صبحگاهی نارنجهای سرخ
از دور، از دهانه دهلیز تاکها
چون باد، خوش غبار برانگیز و بازگرد
و یک صبح خنده رو، وقتی که با بهار گل افشان میرسی
در باز کن، به کلبه خاموش من بیا.

ای آشنای من! 
برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد
تا چون به شوق دیدن تو
بال و پر زنند مرغان لبخند بر شاخه لبان من
تا با نشاط خویش مرا آشتی دهی
تا با امید خویش مرا آشنا کنی


"دکتر نادر نادرپور"