دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

مناجات

Image result for ‫خداوندا‬‎

همه چیز از من رمیدند

خداوندا

و من نام خود را به فراموشی سپردم

و ای کاش که خود را نیز

به فراموشی سپرده بودم

تا اینک

همه تو بودم

و دگر هیچ


"بیژن جلالی"

شوق مردن

Image result for ‫شوق مردن‬‎

مرا جز مردن

و آرمیدن

شوقی نیست

و اگر چند روزی

در خانه ی ویران

لنگ کرده ام

از برای توست

و تو آن را می دانی

و مرا صبر زیستن

و توان زندگی بخشیده ای


"بیژن جلالی"

شده ام عاشق تو، وای که حالا چه کنم؟

Image result for ‫شده ام عاشق تو وای که حالا چه کنم‬‎
شده ام عاشق تو، وای که حالا چه کنم؟
مانده ام در طلبت غرق تمنا چه کنم؟

گفته بودی که رعایت کنم آن حد و حدود
من پذیرفتم و حالا نشد اما ، چه کنم؟

تو پر از خاطره ای، داشتنت حق من است
با دل من تو بگو حق خودم را چه کنم؟

دل من هر نفس و لحظه فقط با یادت
می شود شاعر و دیوانه و شیدا چه کنم؟

همه را از دل من عشق تو بیرون کرده
مانده ای در دلم اما تک و تنها چه کنم؟

می سپارم به تو این دغدغه ها را ، اما
تو نباشی ، تو بگو ، با غم دنیا چه کنم؟

خسته ام جز تو دگر از همه چیز و همه کس
تو بگو با دل افسرده لبریز تمنا چه کنم!!؟

تمنا

Image result for ‫به انگشت هایت بگو  لب های مرا ببوسند‬‎

به انگشت هایت بگو


لب های مرا ببوسند .. 


 به انگشت هایت بگو


راه بیفتند روی صورتم


توی موهام .. 


قدم زدن در این شب گرم


حالت را خوب می کند ..


گل من!


گاهی نفس عمیق بکش و


نگذار تنم از حسودی بمیرد ..



"عباس معروفی"

به خانه ی غم ها خوش آمدی

Image result for ‫به خانه ی غمها خوش آمدی‬‎
غمخوار من! به خانه ی غم ها خوش آمدی
با من به «جمع» مردم تنها خوش آمدی

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت... برای تماشا خوش آمدی

راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست
ای من به آخرین شب دنیا خوش آمدی

پایان ماجرای دل و عشق، روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

با برف پیری ام سخنی غیر از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی


فاضل نظری