دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

می خواهم بمیرم

Image result for ‫می خواهم بمیرم نه اینکه قلبم از کار بایستد‬‎
می خواهم بمیرم 
نه اینکه قلبم از کار بایستد 
و تنم سرد شود 
و با خاک یکسان شوم 
نه اینکه هیچ صدایی به گوشم نرسد 
و هیچ خورشیدی بر من نتابد 
و از دیدن ماه و ستارگان کور باشم 
میخواهم به مرگی کاملا غیر عادی بمیرم 
مرگی شبیه بخار شدن آب - روییدن دانه - غروب خورشید 
می خواهم نیست شوم 
تا در دنیای دیگر ظاهر شوم 
دنیایی که هنوز آن را ننامیده ام 
دنیایی که مزه ی آن را کاملا نچشیده ام 
دنیایی شبیه عالم خیال 
که در آن همه چیز عادی باشد 
جز وحشت از نیستی 
جز درماندگی 
جز تنهایی......

"بیژن جلالی"

تنها انسان گریان نیست

Image result for ‫تنها انسان گریان نیست‬‎
تنها انسان گریان نیست
من دیده‌ام پرندگان را
من برگ و باد و باران را گریان دیده‌ام
تنها انسان گریان نیست
تنها انسان نیست که می‌سراید
من سروده‌ها از سنگ
نغمه‌ها از گیاهان شنیده‌ام
من خود شنیده‌ام سرودی از باد و برگ
تنها انسان سرود خوان نیست
تنها انسان نیست که دوست می‌دارد
دریا و بادبان
خورشید و کشتزاران یکسر عاشقانند
تنها انسان ، تنهایی بزرگست
انسان مرگرای 
اندیشه‌های مرگش ویرانگر ...

"م. آزاد"

گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد

Image result for ‫گفتم که با فراق مدارا کنم نشد‬‎

گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد

یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد

 

در شعر شاعران همه گشتم که مصرعی

در شأن چشم‌های تو پیدا کنم، نشد

 

گفتند عاشق که شدی ؟ گریه‌ام گرفت

می‌خواستم بخندم و حاشا کنم، نشد

 

بیزارم از رقیب که تا آمدم تو را

از دور چند لحظه تماشا کنم، نشد

 

شاعر شدم که با قلم ساحرانه‌ام

در قاب شعر، عشق تو را جا کنم، نشد

 

سجاد سامانی