دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

سهم من از تو

Image result for ‫گلدان کوچک‬‎
 سهم من از تو
        گلدانی است کوچک
        بر میز
        و خیالی دور
        که گاه می آید و نمی رود!

"عباس حسین نژاد"

تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی

Image result for ‫تماشایی ترین تصویر دنیا میشوی گاهی‬‎

تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی

دلم می پاشد از هم، بس که زیبا می شوی گاهی

 

حضور گاه گاهت بازی خورشید با ابر است

که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی

 

به ما تا می رسی کج می کنی یکباره راهت را

ز ناچاریست گر همصحبت ما می شوی گاهی

 

دلت پاک است اما با تمام سادگی هایت

به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی

 

تو را از سرخی سیب غزل هایم گریزی نیست

تو هم مانند آدم زود اغوا می شوی گاهی.

 

"مهدی عابدی"

مرز...

Image result for ‫چراغ های چوبی‬‎
دیشب
پاییز کمی مهمان خانه ام شد
کلی حرف زدیم
وقتی که رفت
دوست داشتم
اتفاق ساده ایی می افتاد"
در خواب راه می رفتی
و راه برگشتن به تختت را گم می کردی
صدای فاخته ایی می آمد
و دُرناها دستت را می گرفتند"
راه را به تو نشان می دادند"
می آمدی اینجا
پیش من
ادامه ی حرفهای پاییز و خودم را برایت میگفتم”
وقتی "نه گ میگویی
مسیر بادها عوض می شود
ولی وقتی لبخند می زنی
صد پرنده به آسمان اضافه خواهد شد
نگذار زمین
به غیر از برای نزدیک شدن
بچرخد"
هجوم هزار کاغذ سفید به سمتم
در وقت حکومت سکوت و تنهایی"
همیشه در این فکرم
مرگ اخرین اتفاق نیست
فقط یک لحظه بیدار می شوی
دگر هیچ اشنایی نمی بینی"
چیزی روحم را نمی آزارد
تنها مرز است"
که من را به هم می ریزد
مرز بین من و تو"
هیچ خط و نقشه ای نیست
هیچ دیوار و خندقی نیست”
تنها وقتی سکوت می کنی
یا دیر یادی از من میکنی
یا وقتی
پیراهنت را روی تخت پرت میکنی
یا زمانی سراسیمه می شوی"
من برای خودم هم غریبه می شوم"
گل نازم
لبخند بزن
که برامدگی گونه هایت
سرنوشتی را تغیر می دهد
امیدی را جان می دهد
باور کن"
در کار هم گاهی پیش می اید
قوسی کوچک
سازه ای را نجات می دهد…
"می بان"

وقتی هستی

Image result for ‫وقتی هستی‬‎
وقتی هستی
دست های من
مهریه ی تن توست.
وقتی نیستی
دلم می خواهد دست هام را
از زندگی ام کنار بگذارم
وقتی هستی
دست های من
به اندامت چه می آید
وقتی نیستی
این دست های از تو بی خبر
گیاهی مرده است
که خواب آن را برده است
حالا
دست های تو کجاست
که از آن سراغ تنم را بگیرم ؟ 
"عباس معروفی"

تنهایی‌ها عمیق‌اند

Image result for ‫تنهایی‌ها عمیق‌اند‬‎
تنهایی‌ها عمیق‌اند
عمیق
مثل صورت مردگان
حلزون‌ها چه‌قدر تنهایند
به جز آشیانه‌ی خود همراهی ندارند
تنهایی‌ها عمیق‌اند ، آشیانه‌ی کوچکم
و تو در خاموشی‌هایم می‌درخشی
در آتش و روشنی می‌درخشی
و من آن‌قدر دوستت دارم
که فراموش می‌کنم
زندگی
با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد

شمس لنگرودی