شب های پائیز
که برگ های معلق
در ماهتاب
شنا می کردند
من آسمان را
به تماشا می نشستم
دلم می خواست چندان عدد یاد بگیرم
تا همه ستاره ها را
شماره کنم
امروز دریافته ام
که نباید چیزهایی را شماره کرد
که هرگز یکی شان
از آن من
نبوده است
گویا سرنوشت مرا
در دورترین ستاره ها معلوم کرده اند
آیا انسان را به ستاره فروخته اند
یک شب از آسمان نگاه تو
بالا می روم
و همه ستاره ها را
به دریا می ریزم
تا ماهیان دیوانه را
به شام دعوت کنم
آنگاه سرنوشت سیاهان را
بر برگ های سپیدار
خواهم نوشت
از پشت میله ها
آسمان چندان کوچک است
که هر زندانی
منجی ست
دیگر برای شمارش ستاره
اعداد سه رقمی را
نیازی نیست
"استاد کیومرث منشی زاده"
یکشنبه 26 مهرماه سال 1394 ساعت 11:02 ب.ظ