-
ارادتی بر در آستان دوست!
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 10:32
بیا که میکنمت ای نگار حور جمال / نثار جان، نبود لایق تو گر زر و مال هزار بار فزون کردهام تو را شب و روز / دعا به دولت و عمر و ثنا به جاه و جلال شبی بیا که من بر درت نهم تا صبح / سرِ ارادت و تسلیم و عجز و بنده مثال تو خواب بودی و تا دسته من فرو کردم / به چشم دشمنت این خنجر چو آب زلال منم همیشه که تر میکنم درت شب و...
-
گذشت عمر
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 10:26
بجستجوی ورق پاره نامه ای دیروز چو روزهای دگر عمر خود هبا کردم ز روزگار قدیم آنچه کهنه کاغذ بود گشودم از هم و آنسان که بود تا کردم از آن میان قطعاتی ز نظم و نثر لطیف که یادگار بد از دوستان جدا کردم همه مدارک تحصیلی و اداری را ردیف و جمع به ترتیب سالها کردم کتابها که بگراندرون نهان شده بود به پیش روی برافشانده لا بلا...
-
وقتی که ریاضی دان عاشق می شود
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 10:23
منحنی قامتم ، قامت ابروی توست خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی توست حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست چون به عدد یک تویی من همه صفرها آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست بی تو وجودم بود یک سری واگرا ناحیه همگراش دایره روی...
-
آرزوی گمشده (فریدون توللی)
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 10:21
ماه ، دل افسرده ، در سکوت ِ شبانگاه بوسه ی غم زد به کوهسار و فرو رفت چهره ی او بود گوئیا که غم آلود رفت و ندانم چها که بر سر ِ او رفت سایه فزونی گرفت و دامن ِ پندار رفت بدانجا که بی نشان و کران بود رفت بدانجا که خنده مستی ِ غم داشت رفت بدانجا که اشک بود و خزان بود خسته ز آوارگی ، به دره ی تاریک سر به سر ِ صخره کوفت بد...
-
حال من بد نیست .....!
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 10:16
حال من بد نیست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!! خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند دشنه ای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه ی...
-
دل گرفته را به چه نام خوانم؟
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 18:32
دل گرفته را به چه نام خوانم که بغض گونه هایش را بارانی نکند؟ اشک شوق دیدگان را چه اسان رسوا میکند نمیدانم تو کیستی ولی وقتی به چشمانت خیره شدم مثل کودکی در مانده در صحرای بارانی دلت , دستانم بی پناهی را در اغوش کشید! من تو را نشناختم ولی خودم را چه خوب شناختم من گمشده ی دیدگان معصومت بودم! چقدر سکوت تلخ مهربانه ات...
-
«روزی تو خواهی آمد»
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 18:31
دلم گرفته است؛ چشمانم برای دیدنت بهانه می گیرند. نمی دانم با جای خالیت چه کنم؟ یک چیز را می دانی؟ بی تو، نفس کشیدن هم خفگی می آورد. دلم گرفته است، دیروز گریه کردم، امّا، گریه هم آرامم نکرد. بگذار رک و راست بگویم کم کم دارم خسته می شوم؛ خسته از این زمانه شوم. این روزها، کمترین چیزی که تقسیم می شود، باور است؛ باور. در...
-
چه سازم به خاری که بر دل نشیند؟
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 18:29
غــمت در نـــهانخانهء دل نــــشیند بنازی که لیلی به مـــحمل نشــیند مرنـجان دلم را که این مرغ وحـشی ز بامی که برخاست، مشکل نشیند خلــد گر به پا خـــاری آســان بر آید چه سازم به خـاری که بر دل نشیند به دنــبال محـــمل چـــنان زار گریم که از گـــریهام ناقـه در گــل نشیند بنــازم به بزم مـــحبت که آنــــــجا گــدایی به...
-
خیال خام
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 18:27
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت شروع وسوسهای در من، به نام دیدن و چیدن بود من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری که هردو باورمان ز...
-
چه راحت دلم را شکستی....!
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 18:26
برای من یک لحظه با تو بودن کافی بود تا شب ها خواب به چشمان من نیاید گمان می کردم لبخند تو برای من مانند بوی خوشی است که به همان زودی که می آید می رود که روزی به آینه خیره شدم و تو را در آن دیدم! کار از کار گذشته بود برای اینکه تنهایم نگذاری چه سخت غرورم را شکستم چشمان نمناکم را به تو نشان دادم ولی برای تو که دریا را...
-
می دانم که می دانی...
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 18:22
میدانم که میدانی همه دردهایم را میدانم که میشنوی صدای گریه های شبانه ام را میدانم که می بینی خلوت تنهایی من هنوز خالیست.. میدانم که همه را میدانی و من هنوز در شب آسایش ماه،کنج پستوی خیس از عطر شب بوها پشت نقاب غبار آلود خاطره ها،تصویری از درنگ را نقاشی میکنم...
-
برای بهترین دوستانم
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 18:20
مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر. اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن. هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی. یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است. هیچوقت به یک مرد نگو...
-
دیر به دیر
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 18:18
چه دیــر به دیــر به خواب زندگی ام می آیی ! نمی دانی که من دلواپســی هایم را با رویـــــاهای تــــو رنگ می زنم ؟! نمی دانی که اندوهـــــم با خیــال تـــو می آمیــزد ... تا غــزل غــزل ترانه شود ؟! تو خـوب می دانی خـوب من ! خوب می دانی ... که در اندوه فاصــــله پنجــــره ی اتاقم باز نمی شــود حتی تا هوای تازه...
-
کوچه ای هست....
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 12:29
کوچه ای هست که هر روز غروب در انتظار شنیدن گام های ِ توست. ودراین کوچه خانه ای ست... تو رفتی وچه پرشتاب گذشتی تو،حتی لحظه ای صمیمانه، به در چوبی آن خانه نگاه نکردی اگرچه میدانستی پشتِ آن درحیاطی ست وباغچه ای، تو،رفتی وچه آسان گذشتی توحتی لحظه ای گذارا، این اندیشه به ذهنت خطور نکرد که گل هایِ باغچه ،با اصالت دستان تو...
-
حجله آشنایی
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 12:27
اگر به حجله آشنایی در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی و عده ای به تو گفتند کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد تو حرفشان را باور نکن تمام این سالها کنار ِ من بودی کنار دلتنگی ِ دفاترم در گلدان چینی ِ اتاقم در دلم… تو با من نبودی و من با تو بودم مگر نه که با هم بودن همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟ من هم هر شب شعرهای نو سروده...
-
دیگر کسی ساده نمی نویسد
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 12:22
دیگر کسی ساده نمی نویسد ساده نمی گوید حتی ساده نگاه هم نمی کند و من همچنان چشم هایم به دنبال کسی است که نگاهش ساده باشد حرف هایش، خنده هایش گریه هایش ساده باشند ساده بپوشد ساده راه برود ساده دستهایم را بگیرد ساده ساکت بماند ساده شلوغ کند باشد فقط همین
-
می آید و من نیستم
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 12:20
صبح روزی ، پشت در می آید و من نیستم قصه دنیا به سر می آید من نیستم یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند کاری از من بلکه بر می آید ومن نیستم خواب و بیداری خدایا بازهم سر می رسد نامه هایم از سفر می آید و من نیستم هرچه می رفتم به نبش کوچه او دیگر نبود روزی آخر یک نفر می آید و من نیستم در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز...
-
سر سبزترین خاطره
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 12:19
سر سبزترین خاطره ام خاطره دست تو بود بهترین حادثه ام حادثه چشم تو بود که افق در پی وسعت آن گم می شد... به تو می اندیشم... به تو که حادثه ای در پس فردای منی... به تو که از دیروز ، یافته ای در دل شیدای منی... به تو می اندیشم مثل اندیشه یک برگ به گل مثل پروانه به شمع مثل عابد به عبادت مثل عاشق به زیارت و چه زیباست صدایت...
-
سخنانی از بزرگان - اِرما بومبک
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 12:18
اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم پای...
-
تو به بوی غزل و قافیه آمیخته ای
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 12:16
تو به بوی غزل و قافیه آمیخته ای به خدا حال مرا خوب به هم ریخته ای آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری بی سبب نیست که در کنج دلم جا داری به سپیدی غزل رایحه ی یاس منی یاسمن پوش ترین قسمت احساس منی یاسمن پوش ترین جای خدا را پر کن من پر از زندگیم فاصله ها را پر کن من جهنم زده ام حسرت سیبی دارم باز نسبت به شما حس غریبی دارم...
-
آنقدر دوستت دارم
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 12:14
آنقدر دوستت دارم که هر چه بخواهی همان را بخواهم اگر بروی شادم اگر بمانی شادتر تو را شادتر میخواهم با من یا بی من بی من اما شادتر اگر باشی کمی فقط کمی ناشادم و این همان عشق است عشق همین تفاوت است همین تفاوت که به مویی بسته است و چه بهتر که به موی تو بسته باشد خواستن تو تنها یک مرز دارد و آن نخواستن توست و فقط یک مرز...
-
به هرجا که نگاه میکنم تو را میبینم(منحصرا برای تو!)
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 12:09
به هرجا که نگاه میکنم تو را میبینم،تصویر تو تنها چیزیست که چشمهایم باور میکند.دستان لرزانم را دراز میکنم تا صورت مهربانت را لمس کنم،اما تصویرت به یکباره محو میشود و من به یاد میاورم که تو در کنار من نیستی. چشمانم را آرام میبندم،صدایت در گوشم میپیچد.،طنین خنده هایت همه جا را پر میکند.بی اختیار لبخند میزنم،ولی صدایت...
-
زندگی!
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 12:07
اشکی برای شـــوق شوقـــی برای درس درسی برای میــــــز میزی برای کـــــــــار کاری برای نـــــــــان نانی برای تخــــــــت تختی برای خـــــواب خوابی برای مـــــرگ مرگی برای سنــــگ سنگی برای یـــــــاد یادی برای اشـــــــک این اســت مــــفــــهــــــوم زنـــــدگـــــــــی
-
زمزمه ای برای قاصدک بادپا
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 09:48
گل من گوهر من ،کاش اینجا بودی جان من جوهر من، کاش اینجا بودی اگر اینجا بودی ، خانه خاموش نبود آینه حوصله داشت گل فراموش نبود وزن قلب سنگینم ، غربت آهنگ نبود ساعت دیواری خسته از زنگ نبود کاش اینجا بودی با تو بودن ای کاش، تا ابد ممکن بود لحظه های دیدار، تا ابد ساکن بود اگر اینجا بودی، زندگی وسعت داشت غزل ناممکن، به قلم...
-
نگفته بودم
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 09:47
نگفته بودم از دلم که آب می شود همیشه لحظه های عشق خراب می شود به پشت سر نگاه می کنم هزار بار تمام هستیم حباب می شود به دل نوید عشق تازه می دهم عشقهای تازه هم سراب می شود من و شب و فرار و مستی و غرور شبم به احترام تو شراب می شود دو چشم من نخفته تا سحر ز خشم شب سحر بهانه اش دو لحظه خواب می شود دلم به برف قاصدک خوش است و...
-
تعبیر
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 09:45
می خوام فلانی تو بگی تعبیر فال من چیه؟ دیشب که روی بوم دل، مرغ دل ُصدازدم سر دو راهی دلم، اسم تو رو صدا زدم رفتم کنار پنجره تا فال حافظ بگیرم برای مرهم دلم اومد که: باید بمیرم اومد: فراموشت نشه! دلت اسیر کس نشه ! یه وقت دلت رو نبره آخر سر جا بزاره گفته بودم درِ دلُ به روی کس وا نکنم برای هیچ دلی یه وقت، خودم رو رسوا...
-
امروز
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 09:43
امروز بد جوری حضور دستای مهربونت رو روی شونه هام کم دارم..... امروز هوای گریه دارم... دلم خیلی برات تنگ شده.... خیلی به بودنت نیاز دارم...... دلم میخواد کنارم باشی...... میخوام که باشی..... امروز خیلی دلم می خواد از تو بگم... می خوام سرمو بذارم رو شونه ت.... می خوام تمام دلتنگی هامو تو بغلت گریه کنم... کاش می دونستی...
-
مدرک جرم
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 09:42
نمک که به زخمت نپاشند عادت میکنی زخمی بمانی برای مجرم بودن حتماً لازم نیست عریانیات را با کسی قسمت کنی همین که کف دستت را بو کنند فانتزیهای بند رخت همسایه را هم میفهمند حتی رویاهای خیست که چکه میکند مدرک تمام جرمهایت خواهد شد میدانی؟! زندگی همیشه برای آنها که کسی را نکشتهاند گناه سنگینیست! (مسعود فخرپور)
-
برای تو می نویسم...
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 09:41
برای تو می نویسم .... برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست... برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست... برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است... برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی... برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی
-
برای تو و خویش
شنبه 15 مردادماه سال 1390 10:39
برای تو و خویش چشمانی آرزو میکنم که چراغها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود، برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون بکشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوئیم . پرواز اعتماد را با یکدیگر...