دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

Image result for ‫آدم‌هاﯼ ﺩﯾﺎﺭ ﻣﻦ، ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ‬‎
آدم های دیار من

پاییز را دوست دارند

پاییز ...

زمستانی است که تب کرده

تابستانی است که لرز کرده

بغضی است که رسوب کرده

حرفی است که سکوت کرده

من ...

سکوت رسوب کرده

در تب و لرز پاییز را می پرستم

پاییز ...

عروس تمام فصل های زندگی است

یادم باشد

پاییز که رسید

له نکنم

برگ هایی را که روزی هزاران بار

نفس ارزانی ام می کردند. 

"شهناز اسحاقی"

شبِ من شب تر از شبهای تار است

Image result for ‫شبِ من شب تر از شبهای تار است‬‎
شبِ من شب تر از شبهای تار است

که غمهای دلِ من بی شمار است


به دستت می دهد یک جعبه یاقوت

دل عاشق همیشه چون انار است!


شکارم کردی امّا نامسلمان!

دلم از دست رفتارت شکار است!


رفیقان، حرفشان و قولشان است

چرا پس قول تو بی اعتبار است؟!


قرارِ تازه ای می خواهد و بس

دلی که در هوایت بی قرار است


گواهی می دهد گرچه دل من

تمام حرفهای تو شعار است!


چه با سرعت به پاییزم رساندی

اگر چه اوّل فصل بهار است


به تنهایی خودم را می سپارم

که تنهایی همیشه ماندگار است...!

"یدالله گودرزی"

پشت بام خانه ات را چون کبوتر می شناسم

Image result for ‫پشت بام خانه ات را چون کبوتر می شناسم‬‎
پشت بام خانه ات را چون کبوتر می شناسم 
از خودت حتی تو را ای عشق بهتر می شناسم


من تو را بعد از نبرد ای مرد! با صد زخم کاری 
زان گروه رفته در سوراخ سنگر می شناسم


یک سر و گردن بلند اندر میان دوستانی 
من تو را از دور هم هان ای صنوبر! می شناسم


گرچه بختت این زمان در کیسه مفرغ پسندید 
هان مشو دلگیر مفرغ را هم از زر می شناسم


همچنانت با همان رفتار ای مرغ خوش آوا! 
زین کلاغان به خود بربسته زیور می شناسم


کشتی شعر این زمان در ورطه افتاده ست اما 
من تو را ای مرد! ای افکنده لنگر! می شناسم


نه تو را از رو به رو با جای مهری پینه بسته 
من تو را از پشت سر، با زخم خنجر می شناسم


من پس از تو در همین شهری که هیچت آشنا نیست 
مردمانی ناگهان با تو برادر می شناسم


پشت بام خانه ات را چون کبوترآه، اما... 
من تو را ای چیز دیگر! جور دیگر می شناسم

"حسین جنتی"

در خموشی های ساحل

Image result for ‫می تراود عطر بوسه از گل سرخ لبانت‬‎
 شب پریشان می خرامد
در خموشی های ساحل

می تپد در سینه ام دل
تو می آیی تو می آیی

می تراود عطر بوسه
از گل سرخ لبانت

می درخشد دیدگانت
چه زیبایی چه زیبایی

می گشایی پرده راز
با نگاهی پر ز تشویش

من به گوشت می سرایم
نغمه ای از غم خویش

درخموشی های ساحل
این منم تنهای تنها

 خفته در آغوش رؤیا
چه رویایی، چه رویایی

"فروغ فرخزاد"

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

Image result for ‫بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است‬‎
بی قرار تو ام و در دل تنگم گِله هاست
آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
«بال» وقتی قفس پَر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست

"فاضل نظری"