دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

گرسنگی

گرسنگی ام
قدیمی است
به عشق که رسیدی
قوت مرا
با مشت و شتاب
پیمانه کن
از بد حادثه
به سراغ تو
نیامده ام
از پیراهنت دستمالی می خواهم
که زخم عتیقم را ببندم
و از دهانت بوسه ای
که جهانم را
تازه کنم

حسین منزوی