دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

خنده ی تو

نان را از من بگیر ، اگر می خواهی
هوا را از من بگیر ، اما
خنده ات را نه ...
عشق من ، خنده ی تو
در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری است
بخند...
زیرا خنده ی تو
برای دستان من
شمشیری است آخته...

خنده ی تو، در پاییز
در کناره ی دریا
موج کف آلودش را
باید برفرازد
ودر بهاران ، عشق من
خنده ات را می خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم

بخند بر شب
برروز ، برماه
بخند بر پیچاپیچِ خیابان های جزیره
بر این پسربچه ی کم رو
که دوستت دارد
اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم ،
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند
نان را ،
هوا را
روشنی را
بهار را
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم
  
  " پابلو نرودا "

عطر یاد تو

در شبستان خیال؛
عطر یاد تو چه آرام آمد؛
گشت زد در عطش باغ و گل و پروانه،
و چه آرام مرا پیدا کرد،
و چه آرام مرا عاشق کرد،
و چه آرام مرا رسوا کرد

کاش ...

کاش ...

تو بودیُ باران بود

من می دویدم

بی هوا ...

به شانه ات می خوردم

و بی تامّل

تو را ...

در آغوش می گرفتم

که به چشم هایت بگویم

دوستت دارم !
؛پرویز صادقی؛

تـــــ ـــــو را دوستـــــــــ... خواهــــــم داشت

تـــــ ـــــو را دوستـــــــــ... خواهــــــم داشت
آن چنان که خود را
حتی اگر...
تمام عشاق را دیوانه بخوانی
و عشق را قصه ای بی انجام
من ...
تــــو را دوست خواهم داشت
بیشتر از آن چــــــــه
خـــــود را!!!

زیباترین عاشقانه‌!

هیچ می دانستی

زیباترین عاشقانه‌ای که برایم گفتی

وقتی بود

که اسمم را با «میم» به انتها رساندی.