دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

مهمان به قند کن،چایت اگر دَم است

Image result for ‫مهمان به قند کن چایت اگر دم است‬‎
این ابرهای سرخ،این کوچه‌های سرد
این جاده‌ی سپید،این بادِ دوره‌گرد
اینها بهانه‌اند تا با تو سر کنم
تا جز تو از جهان صرف‌نظر کنم

مجنون اگر شکست،لیلی بهانه بود
دنیا از اولش دیوانه‌خانه بود
با من قدم بزن،تنهاتر از همه
اِی مصرعِ سکوت در شعرِ همهمه

با من قدم بزن،چله‌نشینِ عشق
فرمانروای قلب در سرزمینِ عشق
ته لهجه‌ی ملس در کاسه‌ی دهن
اِی لَخته‌ی انار بر زخمِ پیرهن

با من قدم بزن در برفِ در مسیر
اِی بغضِ ناگزیر این‌بار گُر بگیر
من راهیِ تواَم،با من قدم بزن
همراهِ من بیا تا شهرِ ما شدن
...
جاده بهانه است،مقصود چشمِ توست
من راهیِ تواَم اِی مقصدِ درست
در برف،چای داغ دنیای ما دوتاست
فنجانِ چایِ بعد،آغازِ ماجراست
این مرد را که باز در تلخیِ غم است
مهمان به قند کن،چایت اگر دَم است

"علیرضا آذر"