دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

نذر

Image result for ‫تک برگ پاییزی‬‎

این روزها

خیلی چیزها

دست من نیست”

بی تقصیرم”

که هر شب

کسی به دیوار دلم می کوبد

و سراغ تو را می گیرد

فقط عکست را دارم

نشانش بدهم آرام بگیرد

ولی وضع بدتر می شود

لبهای تو را می بینم

لبخند که می زنی

اشتهای لبانم به بوسه باز می شود

کمی آن ور تر 

به بشقاب انار خیره شده ام

می شود آنجا نباشد

این همه جا

من خیلی جاها بلدم

می توانی بگویی

کجای این دنیا به تو فکر نکرده ام” 

رانهای خوش تراشت میخکوبم کرده اند

آخر میدانی

هرجای دیگری را 

به هر چشمی هم که ببینم”

باز به تو ختم می شود

پس رفتنت از پیش من

فقط شایعه قاصدک مستی بیش نبود

که سر به سر تنهائیهایم می گذاشت”

کاش همه ات را در عکس برایم بفرستی

می شود عاشق شوی

تا بدانی در ” تو ” چه دیدم..

Image result for ‫گلدان سفالی و گل‬‎

 من شبها 

در یک طرف تخت خواب

ناگزیر از نشنیدن نفس کشیدن هایت”

چون پرنده ایی

که باغ را فراموش کرده است”

معتاد خوابیدن در یکطرف تخت هستم

تمام اندام تنهائی ام درد می کند

ولی تو را شبیه خواستن درخت

که بهار را می خواهد

هوس میکنم..

برای عکسهایت 

آغوش نذر کرده ام

می دانی 

من از دلخوشیهای کوچک لبریزم”

می شود این بار

چون پیامبری

بی کتاب و بی لباس

چون روز اول خلقت

بر من نازل شوی”

در عکس هم بیایی

من ایمان می آورم..

گفته بودم

من فقط به آیه های آمدنت مُرتدم

اما این بار

باور کن

چنان ایمان می آورم

که همه ی حروف مومن به نگاهت شوند...

"می بان"

 

شمع...

Image result for ‫نقاشی بوسیدن‬‎

شنبه شب است"

اما در هفته ایی که نیست

برای شام دعوت من هستی

برگهای نازک ریحان و سوسن

با رشته های باریک جوانه گندم

همراه برنج کلات و مرغ محلی

شرمین پلو داریم

روبه روی تو نشسته ام

در خانه ایی که مهمانی نیست”

یکشنبه روز خُلی است

نمی دانم چه مرگم شده است

تفسیر عشق می کنم

در تفسیری که نیست”

میز صبحانه را برایت چیده ام

بیرون هوا سرد است

ارده و شیره

کمی زیتون و برگ بادرنج

یا شاید نیمرو دوست داری

حالا تو بیا"

لقمه ای برایت گرفته ام

در خانه ایی که سفره ایی نیست"

 

دوشنبه رفتنت تعبیر دلتنگیم می شود

باز پنجره و دیوار

دست به یکی کرده اند

راست است ناهار می خواهی بیایی

تا سهم نفسهایم را ببینی

در هوایی که نیست

یک کاسه مراکشی گوجه له شده و گوشت سنجاقی

کمی سالاد و دوغ محلی

وسواس من و نگاه تو

همه را همانجا چیده ام

اما نگاه میکنم

در این خانه که دیگر تختی نیست

سه شنبه من و این محال بی تو

در مجالی که دیگر نیست

در گمانم عصر می آیی"

چایی عصر می چسبد

یک کتری قدیمی و قوری گل سرخی

کیک سیب و استکان و نعلبکی

همه دم کرده منتظر مانده ایییم

به پایه سیب خیره مانده ام

خوب می دانم در این خانه

دیگر کسی پایه نیست"

Image result for ‫رفتن عاشقانه‬‎

چهارشنبه"این روز بی نام و خاطره

من و این میز لعنتی بدگمانیم

به گمانی که نیست

کوزه ایی کوچک و چند دانه دلمه ی حبه قندی

عطر سبزی و مزه ترشی

همه را جدی گرفته ام

دوباره چون آنروز می آورم

ولی یادم افتاد

که امروز دیگر آنروز نیست

پنجشنبه مثل دوست داشتنت است

انگار تمام روزهای هفته است

منتظر"در قراری که دیگر نیست

مانده ام

لبهایت آیه می شود

سراپا گوشم"چیزی بگو

در من چند سال می گذرد"

تو را به دستانت"

امشب را بیا"

بالش و تخت و چراغ و آینه

خوابی نیست

برایمان ندیده باشند"

ولی تنها منم

که ولگردم در خواب و بختی که دیگر نیست"

Image result for ‫شمع خاموش شده‬‎ 

 

جمعه حس پیاده رفتن خوب است

کلاه نگاهت را روی سرم میگذارم

تو هم می آیی

ذوق کفش و شلوارم را حس میکنم

وقتی کنارت راه می روم

تو زیباتر از همیشه هستی

وقتی تو باشی

من هم دیده می شوم"

نمی دانم تو چند نفری

که در هفته من این همه کار دارم

زمان برایم درخت و بو سه است

من تو را تا ابد ساده دوست دارم

می شود کمی لبخند بزنی

گوشه لبهایت بالا که میرود

انگار بالهای پروانه ای زیبا

باز و بسته می شود"

حالا که پروانه ایی

یادی کن از شمعی که دیگر نیست…

"می بان"

شیدایی

Image result for ‫جزیره‬‎

جزیره ای هستم

در آب های شیدایی

از همه سو

به تو محدودم

"عمران صلاحی"

باران...

Image result for ‫بر سرش چتر گرفتم‬‎

بر سرش چتر گرفتم

دیدم...

او خودش باران است.

نامه...

Image result for ‫نامه قدیمی‬‎

چقدر دلم میخواهد نامه بنویسم

تمبر و پاکت هم هست

و یک عالمه حرف

کاش کسی جائی منتظرم بود

"ساره دستاران"