دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

مرگ دوست نداشتن توست

Image result for ‫دوست داشتن‬‎

اگر مرا دوست نداشته باشی

دراز می‌کشم و می‌میرم

مرگ نه سفری بی‌بازگشت است

    و نه ناگهان محو شدن

مرگ دوست نداشتن توست

درست آن موقع که باید دوست بداری

 

رسول یونان

کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من

Image result for ‫ایمان من در حلقه هندسه اندام توست‬‎

کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
خود ندانستی بجز تو جان معنی دان من
تا نه ردی کردمی و نی تردد نی قبول
بودمی بی دام و بی خاشاک در عمان من
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود
هر کسی را ره مده ای پرده مژگان من
سخت نازک گشت جانم از لطافت های عشق
دل نخواهم جان نخواهم آن من کو آن من
همچو ابرم روترش از غیرت شیرین خویش
روی همچون آفتابت بس بود برهان من
رو مگردان یک زمان از من که تا از درد تو
چرخ را بر هم نسوزد دود آتشدان من
تا خموشم من ز گلزار تو ریحان می برم
چون بنالم عطر گیرد عالم از ریحان من
من که باشم مر تو را من آنک تو نامم نهی
تو کی باشی مر مرا سلطان من سلطان من
چون بپوشد جعد تو روی تو را ره گم کنم
جعد تو کفر من آمد روی تو ایمان من
ای به جان من تو از افغان من نزدیکتر
یا فغانم از تو آید یا تویی افغان من

راه تو...

Image result for ‫گم کرده راه‬‎

میــان اینــهمــه راه
کــه بــه تــو نمــی رســد،
چــه سخــت اســت
راه ِتــو را گــم کــردن ...


"کیکاوس یاکیده"

مرا ببخش

Image result for ‫پرواز پرستوها‬‎
مرا ببخش

که پنداشتم ،

شـــادی پرواز پـــرســتــوهـــا

از شوق حضور توست ؛

آن ها بـــهار را

با تو اشتباه می گیرند

آخر کوچکند .

کوچکم ...
"کیکاوس یاکیده"

پاییز از راه رسید

Image result for ‫برگ پاییزی شعر‬‎

پاییز از راه رسید
و من و اتاقم
به هم زل زده ایم
نمی دانیم کدام یک خسته ایم
چقدر بهانه جویی سخت است
صدایت را می شنوم
اتاق خنده اش می گیرد
می گویداینجا نیستی
می خواهم بروم خرید
می گویم می آیی با هم برویم
باز به همه چی زل می زنم
به کاسه های سفالی
به گوجه فرنگی و خیارهای پوست نگرفته
منتظرم بیایی
می دانی تو خیلی خوب ریز می کنی

قابلمه ای هم هنوز درگیر گوشت سنجاقی است

مزه ترش و تند
در حلقش مانده است
هنوز درگیر گیلاس های خالی هستم
بشقاب های غمگین
و کتابی که میخواستم

درباره اش با هم صحبت کنیم
گلهای پتو و این متکای زیر سرت
هنوز عطر تورا می دهند
چه بهانه ای دستم داده اند
که بهانه جو شوم
هنوز همین جا در اتاقم نشسته ام
دوست دارم
حالا که پاییز آمده است
Image result for ‫نقاشی دختر تنها‬‎
عشق من 
چه خوب می شد
با چرخش ماه و آفتاب می چرخیدی
و من اینجا کنار این پنجره
بالا آمدنت را می دیدم
همان جا
به اندازه ریختن برگها
به پرستش تنت می پرداختم
با تمام دست هایم
کف دستهایت را ماساژ می دادم
اما باز بهانه هایم
مثل گذشت یک روز
جلو چشمانم رژه می روند
هر بار به خانه که می آیم
انگار نامه های زیادی از تو دارم
چه آسان من می رسم به تو
دلتنگی من و پاییز
تغییری است
که راز ماندگاری مان شده است
من و او دوباره دلتنگیم
او دلتنگ برگ درختان و من
دلتنگ خودم می شوم
خودی که مدتهاست گم کرده ام
خودی که فقط
با تو پیدا می کنم.