دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

حال من...

درختی خشک را مانم به صحرا
که عمری سر کند تنهای تنها
نه بارانی که آرد برگ و باری

نه برقی تا بسوزد هستیش را

"فریدون مشیری"

وحشت تنهایی...

 

 من

عابرِ بیابان بی کسی ام

که از وحشتِ تنهاییِ خود فریاد می زند


"احمد شاملو"


بودنت حس عجیبی ست که دیدن دارد

بودنت حس عجیبی ست که دیدن دارد

ناز چشمــــــان قشنگ تو کشیدن دارد


آتش از هرم تنت سخت به خود می پیچد

"دل من شوق در آغــــوش پریدن دارد"


لب تو کهنه شرابی ست و من می دانم

بوسه از طعم دهــان تــو چشیدن دارد


چشم تو ریخته بر هم منِ معمولی را  

یک نـگاه تــــو به من جامه دریـدن دارد


سر و سامان بدهی یا سر و سامان ببری

قلــب من ســــوی شما میل تپیدن دارد


وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن

بودنت حس عجیبی ست که دیدن دارد


ناصر رعیت نواز 

قهوه تلخ

شکر نمیخواهد هیچ قهوه ای تلخ نیست
وقتی من این سو باشم
و تو ونگاهت ... آن سوی میز...

منبع:http://nevisandegan-kahnooj.mihanblog.com/post/author/895358

بیراهه

 

بیراهه هم،

برای خودش راهی ست؛

وقتی

قرار باشد

مرا به تو برساند... 

 

"ناصر رعیت نواز"