دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

بودنت حس عجیبی ست که دیدن دارد

بودنت حس عجیبی ست که دیدن دارد

ناز چشمــــــان قشنگ تو کشیدن دارد


آتش از هرم تنت سخت به خود می پیچد

"دل من شوق در آغــــوش پریدن دارد"


لب تو کهنه شرابی ست و من می دانم

بوسه از طعم دهــان تــو چشیدن دارد


چشم تو ریخته بر هم منِ معمولی را  

یک نـگاه تــــو به من جامه دریـدن دارد


سر و سامان بدهی یا سر و سامان ببری

قلــب من ســــوی شما میل تپیدن دارد


وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن

بودنت حس عجیبی ست که دیدن دارد


ناصر رعیت نواز 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد