دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

آغاز تاریخ


من رازی ندارم...قلب من کتابی ست گشوده

خواندن آن برای تو دشوار نیست

محبوبم،زندگی من

از روزی آغاز می شود که دل به تو سپردم


"نزار قبانی"

از دلتنگیت کجا فرار کنم؟


از دلتنگیت کجا فرار کنم؟

معمار هیجان

کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم ؟

کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم ؟

کجا بخوابم که صدای نفس‌هات بیاید؟

کجا بچرخم که در آغوش تو پیدا شوم؟

کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی؟

کجایی ؟

کجایی که هیچ چیزی قشنگ‌تر از تماشای تو نیست؟

کجا بمیرم

که با بوسه‌های تو چشم باز کنم؟

کجایی؟؟


"عباس معروفی"

آتش و آهن

تو همواره اسرارآمیزی و غافلگیر کننده

و با هر روزی که می گذرد
مرا بیشتر اسیر خودت می کنی
اما ای دوست جدی من
احساس من به تو
نبرد آتش و آهن است .

"آنا آخماتووا"

می‌بویم گیسوانت را

می‌بویم گیسوانت را

تا فرشته‌ها حسودی کنند

شانه می‌زنم موهایت را

تا حوری‌ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا

شعر می‌گویم برای تو

تا کلمات کیف کنند...

مست شوند...

بمیرند.

 

"مصطفی مستور"

با تمام وسع خود پیش تو کم می آورم


 با تمام وسع خود پیش تو کم می آورم
ای که می دانی و می دانم زیادی از سرم

سکه ام هرچند افتاده ست از رونق ولی
باز هم ناز تو را هر جور باشد می خرم

مانده ام در من چطوری راه پیدا کرده ای
من که یک عمر است مانند اتاقی بی درم

آفت شک از درونم رخت بر بست عاقبت
آمدی گل کرده از نو شاخه های باورم

بی گمان خواب تو را می دیدم آن شب تا سحر
بوی گل برخاست با من هر زمان از بسترم

کوشش بی خود نکن عطرت تو را لو می دهد
هر کجای شهر پنهان می شوی بو می برم

جواد منفرد