ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا در تنگنای از تو پریدن گذاشتی وقتی که آب و دانه برایم نریختی وقتی کلید در قفس من گذاشتی امروز از همیشه پشیمان تر آمدی دنبال من بنای دویدن گذاشتی من نیستم... نگاه کن این باغ سوخته تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟! آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند اما برای من دل چیدن گذاشتی؟ حالا برو برو که تو این نان تلخ را در سفره ای به سادگی من گذاشتی مهدی فرجی
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش من و شبها و درد انتظار و دل تپیدنها نصیحتهای نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی چها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدنها پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر خوشا ایام آزادی و در گلشن دویدنها کنون در من اگر بیند به خواری و غضب بیند کجا رفت آن به روی من به شوق از شرم دیدنها تغافلهای او در بزم غیرم کشته بود امشب نبودش سوی من هاتف گر آن دزدیده دیدنها هاتف اصفهانی
گردنم منتظر حلقه دستان تو بود
-بر سر چشمه خواب-
لیک دیدم به دو چشم نگران
دستهای تو گذشت
همچو آبی که روان بود٬
به سوی دگران!.
"اسماعیل شاهرودی"
زیباترین چیز درباره ی عشق این است
که نه عقلی دارد و نه خردی
زیباترین چیز درباره ی عشق این است
که روی آب راه می رود
و غرق نمی شود
"نزار قبانی"