دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

خسته ام

خسته ام

از راه رفتن در شهری

که آدمهای جدی اش

زندگی را با لحظه ساعات تعطیلی می سنجند

ویراژ توی خیابان

یک گلیم کهنه زیر یک درخت

کباب

و اگر خیلی حوصله بود طنابی به درخت

و تماشای تاب خوردن بچه ها

دلم طپشهای دیوانه وار قلبم را می خواهد

وقتی به ساعتم زل زده ام

و منتظر توام

سر قرارمان

خانه خودمان

راس ساعت دلتنگی ...