دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

چشم تو را کجای جهان جست‌وجو کنم؟

فقط برای تو

یاد چشم‌های تو خوب است خواب من

از ابرها کناره بگیر آفتاب من!

رو بر کدام قبله به چشم تو می‌رسم؟

چیزی بگو پیامبر بی‌کتاب من!

چشم تو را کجای جهان جست‌وجو کنم؟

پایان بده به تاب و تبِ بی‌حساب من

دور از شمایل تو چنانم که روز و شب

خندیده‌اند خلق به حال خراب من...

"ناصر حامدی"

مرا که مست توام این خمار خواهد کشت

عاشقانه‌ای از هوشنگ ابتهاج - شهرستان ادب

هوای روی تو دارم نمی‌گذارندم

مگر به کوی تو این ابرها ببارندم


مرا که مست توام این خمار خواهد کشت

نگاه کن که به دست که می‌سپارندم


مگر در این شب دیر انتظارِ عاشق‌کُش

به وعده‌های وصال تو زنده دارندم


غمم نمی‌خورد ایام و جای رنجش نیست

هزار شکر که بی غم نمی‌گذارندم


سری به سینه فرو برده‌ام مگر روزی

چو گنج گم‌شده زین کنج غم برآرندم


چه باک اگر به دل بی‌غمان نبردم راه

غم شکسته‌دلانم که می‌گسارندم


من آن ستارۀ شب زنده‌دار امّیدم

که عاشقان تو تا روز می‌شمارندم


چه جای خواب که هر شب محصّلان فراق

خیال روی تو بر دیده می‌گمارندم


هنوز دست نَشسته‌ست غم ز خون دلم

چه نقش‌ها که ازین دست می‌نگارندم


کدام مست، می از خون سایه خواهد کرد

که همچو خوشۀ انگور می‌فشارندم

"هوشنگ ابتهاج"

چگونه می‌خواهی بدون شرح را توضیح دهم؟!

حرف‌های تو مثل قالی ایرانی‌ست
و چشمهایت گنجشک‌های دمشقی

که بینِ دو دیوار می‌پرند.
قلبِ من مثل کبوتر

بالای حوضچه‌ دستانت پر می‌کشد
و در سایه‌ النگوهایت می‌آرامد،

و من دوستت دارم
امّا می‌ترسم گرفتارت شوم…!

چگونه می‌خواهی بدون شرح را توضیح دهم؟!
چگونه می‌خواهی مساحت اندوهم را

تخمین بزنم؟
اندوهم مثل کودکی‌ست

که روز به روز بزرگتر
و زیباتر می‌شود!

بگذار صدایت کنم
با تک تکِ کلماتِ ندا

به این امید که با زمزمه نامت
از لب‌هایم متولد شوی!

"شهاب گودرزی"