دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

گذر عمر

واقعیتی از گذر عمر در زندگی! (عکس)
به جستجوی ورق نامه پاره ای دیروز
چو روزهای دگر عمر خود هبا* کردم
ز روزگار قدیم آنچه کهنه کاغذ بود
گشودم از هم و آن سان که بود تا کردم
از آن میان قطعاتی ز نظم و نثر لطیف
که یادگار بد از دوستان جدا کردم
همه مدارک تحصیلی و اداری را
ردیف و جمع به ترتیب سالها کردم
کتابها که به گرد اندرون نهان شده بود
به پیش روی بر افشانده لا به لا کردم
میان خرمن اوراقی این چنین ناگاه
به بحر فکر در افتادم و شنا کردم
به هر ورق خطی از عمر رفته بر خواندم
به هر قدم نگه خشم بر قفا کردم
نگاه کردم و دیدم که نقد هستی خویش
چگونه صرف به بازار ناروا کردم
چگونه در سر بی ارج و نا رواکاری
به خیره عمر عزیز گران بها کردم
دریغ و درد که چشم اوفتاده بود از کار
به کار خویشتن آن دم که چشم وا کردم
برادران و عزیزان شما چنین مکنید
که من به عمر چنین کردم و خطا کردم.
"استاد حبیب یغمایی"
*هبا:هدر دادن و تباه کردن
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد