دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست

Image result for ‫صبح میخندد ومن گریه کنان‬‎

صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست

ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست

بر خودم گریه همی‌آید و بر خنده تو

تا تبسم چه کنی بی‌خبر از مبسم دوست

ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی

که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست

گو کم یار برای دل اغیار مگیر

دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست

تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست

به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست

من نه آنم که عدو گفت تو خود دانی نیک

که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست

نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی

تا غباری ننشیند به دل خرم دوست

هر کسی را غم خویشست و دل سعدی را

همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست

امید

Image result for ‫امیدواری‬‎

چه زیباست

آنگاه که امید ما

جوانه می دهد

و به گل می نشیند

و میوه می دهد

و چه غم انگیز است

آنگاه

که دستی نیست

تا میوه ی آن را بچیند

و کسی نیست

تا زیبایی امید را

بستاید


"بیژن جلالی"

می خوری با من تو چای؟

Image result for ‫می خوری با من تو چای؟‬‎

چای من لبریز و لب دوز است و لب سوز است، آآآی!

می خوری با من تو چای؟

گرچه کامم تلخ و چایم تلخ و روزگارم نیز تلخ

امّا دلبَــــرم

گر تو آیی

لب گشایی

لب بریزی

لب بسوزی

لب بدوزی

وااای!

بَه چه محشر می شود

اندازه ی یک چای خوردن

کام ِ من شیرین نمایی

دلبرم

ماه ِ آبان است و چای

با تو می چسبد فقط...


منبع:http://ppi.blogfa.com/tag/%DA%86%D8%A7%DB%8C


زیبایی تو ، لنگری ست

Image result for ‫زیبایی تو لنگری ست‬‎
میان خورشیدهای همیشه ،
زیبایی تو ، لنگری ست ؛
خورشیدی که 
از سپیده دم همه ستارگان ،
بی نیازم می کند. 
نگاهت ،
شکست ستم گری ست ؛
نگاهی که عریانی روح مرا ،
از مهر ،
جامه ای کرد ؛
بدان سان که کنونم ،
شب بی روزن هرگز ،
چنان نماید که کنایتی طنز آلود بوده است ؛
و چشمانت با من گفتند 
که فردا 
روز دیگری ست .
آنک چشمانی که خمیرمایه مهر است
وینک مهر تو : 
نبردافزاری ،
تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم 
آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم ،
به جز عزیمت نابه هنگامم گریزی نبود ،
چنین انگاشته بودم.
آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود
میان آفتاب های همیشه 
زیبایی تو 
لنگری ست
نگاهت 
شکست ستم گری ست
و چشمانت
با من گفتند 
که فردا 
روز دیگری ست

"احمد شاملو"

ربوده ام چه نگاهی زخواب نازکتر

Image result for ‫ربوده ام چه نگاهی زخواب نازکتر‬‎

ربوده ام چه نگاهی زخواب نازکتر

مکیده ام چه لبانی زآب نازکتر

 

کشیده ام سرزلفی چوآه نیمه شبی

زعطر زلف پریشان خواب نازکتر

 

فتاده ام به میان ستاره ای که مپرس

ستاره ای به میان از شهاب نازکتر

 

نهفته پرده ی رازی دریده ام شب دوش

زپرده ی حرم ماهتاب نازکتر

 

ظرایف حرکات رجال عشق ببین

نشسته ام به دلی از حباب نازکتر

 

رسیده بر لب نوذر دومصرع رنگین

زبیت حافظ عالیجناب نازکتر

 

زبعد خواجه که این بنده از حواشی اوست

کسی نگفته از این شعر ناب نازکتر

"نوذر پرنگ"