دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

عشق اشتباهی

Image result for ‫عشق اشتباهی‬‎
اگر عاشقید ولی حالتان بد است مطمئن باشید دچار آدم اشتباهی شدید این سهم شما از عشق نیست

عاشقی یعنی حال خوش دو بالی که عشق به شما می دهد 

می توانید تا آسمان نهم تا خود خدا اوج بگیرید

پس از همین راهی که آمدید دوباره برگردید به اول مسیر

سختی را به جان بخرید تا در ادامه زندگی آسوده باشید

جلوی ضرر را از هر کجا بگیرید منفعت است

خودتان از تجربه عشق واقعی محروم نکنید

شما لایق بهترینید.


"سیما امیرخانی"

شاهکار من تویی

Image result for ‫شاهکار من تویی‬‎
هنگامی که از برجسته ترین شعرم

که زندگی

و آرزوهایم را

به پایش ریخته ام،بپرسند

با خط طلاکوب فارسی

روی هر ستاره می نویسم:

سروده ی شاهکار من تویی…!

نزارقبانی
ترجمه: یداله گودرزی

آرزو

Image result for ‫آرزو‬‎
عشق من
درآنجا چیزی جز سایه نیست
جاییکه من وتو
دررویایمان
دستادست هم گام برخواهیم داشت
اکنون بیا با هم آرزو کنیم که هرگز
نوری برنتابدمان

پابلو نرودا

دیدی که دل چگونه ز من در ربوده‌ای

Image result for ‫دیدی که دل چگونه ز من در ربوده‌ای‬‎
از زلف هر کجا گرهی برگشاده‌ای 
بر هر دلی هزار گره برنهاده‌ای 

در روی من ز غمزه کمان‌ها کشیده‌ای 
بر جان من ز طره کمین‌ها گشاده‌ای 

بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی 
الا بر وفا و مهر کز این دو پیاده‌ای 

گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل 
تو خود ز مادر از پی این کار زاده‌ای 

دیدی که دل چگونه ز من در ربوده‌ای 
پنداشتی که بر سر گنج اوفتاده‌ای 

گفتی که روز سختی فریاد تو رسم 
سخت است کار بهر چه روز ایستاده‌ای 

خاقانی از جهان به پناه تو درگریخت 
او را به دست خصم چرا باز داده‌ای

خاقانی 

دوباره با من باش

Image result for ‫دوباره با من باش پناه خاطره ام‬‎
دوباره با من باش
پناه خاطره ام
ای دو چشم روشن باش
هنوز در شب من آن دو چشم روشن هست
اگر چه فاصله ما
چگونه بتوان گفت ؟
هنوز با من هست
کجایی ای همه خوبی
تو ای همه بخشش
چه مهربان بودی وقتی که شعر می خواندی
چه مهربان بودی وقتی که مهربان بودی
چگونه نفس تو را در حصار خویش گرفت
تو ای که سیر در آفاق روح می کردی
چه شد
چه شد که سخن از شکست می گویی
تو ای که صحبت فتح الفتوح می کردی

حمید مصدق