دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

من کیستم؟

Image result for ‫من کیستم؟‬‎
شب از من می‌پرسد کیستم
من همان راز ژرفای سیاهی‌های اویم
من همان سکوت طغیانگر اویم
اعماق درونم را به عدم نقاب بستم
و دلم را با گمان گره بستم
و حال من شتری گم‌گشته در این بیابان
خیره گشته‌ام و می‌پرسند از من اعصار
من کیستم؟
باد می‌پرسد من کیستم
من آن روح سرگردان اویم در فراموشی زمان
من همچو اویم فاقد ‌مکان
هماره می‌رویم و پایانی نیست
می‌گذریم و ماندنی نیست
چون به آن بلندی رسیم
پندار که پایان رنج‌هاست
آن فضا!
روزگار نیز می‌پرسد کیستم
من بسانش سخت در پیچش اعصار
و در بازگشت رستاخیز زمان‌ها
آن گذشته دور را من می‌آفرینم
از درون فتنه‌‌های دلنشین آرزوها
و دوباره من آن را در گور می‌کنم
تا که دیروزی نو برایم بسازم
دیروزی که فردای سخت آن در پیش است
خود نیز می‌پرسم کیستم
من همانندش غرق در حیرت و خیره در تاریکی
نیست چیزی که از آن آرامش ارمغان گیرم
و چنان هماره در پرسش و پاسخم
پاسخی در زیر پوشش سراب
پندار که می‌شود نزدیک
اما چون رسد هیچ است.
پنهان و ناپیدا و نیست است.

"نازک الملائکه"

بى تو...

Image result for ‫بی تو‬‎
بى تو

اکنون درد را با تمام شوق

مى نوشم

و زهر را با هر شراب

هرگز نمى دانستم اینسان تلخ است

تنها بودن

تنها بى تو

"هرمان هسه"

چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده است

Image result for ‫چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده است‬‎
چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده است

قُربانِ آن کسی که تو را آفریده است !


تو مثلِ آن بلورِ روانی که آسمان

از شهد وشیرو شعر تورا پروریده است


یا آن که دستِ معجزه سازِ خدا تو را

از روی کاردستیِ ِ شیطان کشیده است!


گویی ازآب و آتش و باد و خیال و خاک

یک قطره روی بومِ حقیقت چکیده است


شاید خدا برای تمام فرشتگان

پیغمبری به نامِ شما برگزیده است


شیرین که ماهپاره ی زیبای قصه هاست

پیشِ طلوعِ روی تو حیرت دمیده است


یوسف که دست بسته ی تقواست، پیشِ تو

دستانِ بی اراده ی خود را بُریده است !


گیسوی چون کمندِ تو یلداتر از شب است

پیشانیِ بلندِ تو مثل سپیده است


تو آن پدیده ای که زبان از تو عاجزاست

هرکس بخواهد از تو بگوید پدیده است.. !


"دکتریدالله گودرزی"

باد ما را با خود خواهد برد...

Image result for ‫باد مارا با خود خواهد برد‬‎

در شب کوچک من ، افسوس

 

باد با برگ درختان میعادی دارد

 

در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست

 

 گوش کن

 

وزش ظلمت را می شنوی ؟

 

من غریبانه به این خوشبختی می نگرم

 

من به نومیدی خود معتادم

 

گوش کن

 

وزش ظلمت را می شنوی؟

 

در شب اکنون چیزی می گذرد

 

ماه سرخست و مشوش

 

و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است

 

ابرها، همچون انبوه عزاداران

 

لحظهء باریدن را گوئی منتظرند

 

لحظه ای و پس از آن،هیج

 

پشت این پنجره شب دارد می لرزد

 

و زمین دارد

 

باز می ماند از چرخش

 

پشت این پنجره یک نامعلوم

 

نگران من و تست

 

ای سراپایت سبز

 

دستهایت را چون خاطره ای سوزان، در دستان عاشق من بگذار

 

و لبانت را چون حسی گرم از هستی

 

به نوازش لبهای عاشق من بسپار

 

باد ما را با خود خواهد برد

 

باد ما را با خود خواهد برد


"فروغ فرخزاد"

تو یاس منی! شود که من یاس تو باشم؟!

دلبسته ی شانه های احساس تو باشم؟؟

Image result for ‫تو یاس منی! شود که من یاس تو باشم؟!‬‎

در بین تمام عاشقانی که تو داری،

ای کاش که من مخاطب خاص تو باشم!!


"یدالله گودرزی"